پزشکی 90 یزد

آدرس جدید وبلاگ

 


pezeshki90yzd.blogfa.com

 


نام کاربری و رمز عبور نویسندگان تغییر نکرده!

 

بزودی وبلاگ جدید کامل میشود!!!

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 14 شهريور 1398برچسب:, توسط سروش محمدی |

سلام

بعد از مشکلات اخیر لوکس بلاگ و نارضایتی بعضی از دوستان تصمیم گرفتیم در استانه ترم جدید ی خونه تکونی کنیم

و بریم ی جای دیگه بساطمون رو پهن کنیم!

 

حالا میخام شما ادرس مورد نظرتون رو اعلام کنید تا با نظر اکثریت آدرس جدیدمون رو انتخاب کنیم...

لطفا با اسم نظر بدین تا بعدا مشکلی پیش نیاد!!!

بریم؟

بلاگفا!!!

سایت بزنیم!!!

یا هر جایی که شما میپسندید!!!

 

 

نوشته شده در تاريخ شنبه 11 شهريور 1398برچسب:, توسط سروش محمدی |

عکس لو رفته از خوابگاه پیرا پزشکی!!!

 

 

ادامه مطلب...



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 9 شهريور 1391برچسب:, توسط سروش محمدی |

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:, توسط سروش محمدی |

اگر کریستوفر کلمب ازدواج کرده بود٬ ممکن بود هیچ گاه قاره امریکا را کشف نکند٬چون به جای برنامه ریزی و تمرکز در مورد یک چنین سفر ماجراجویانه ای٬ باید وقتش را به جواب دادن به همسرش٬ در مورد سوالات زیر می گذراند:


- کجا داری می ری؟
- با کی داری می ری؟
- واسه چی می ری؟
- چه طوری می ری؟
- کشف؟
- برای کشف چی می ری؟
- چرا فقط تو می ری؟
.
.
- تا تو برگردی من چی کار کنم؟!
- می تونم منم باهات بیام؟
- راستشو بگو توی کشتی زن هم دارین؟
- بده لیستو ببینم!
- حالا کِی برمی گردی؟
- واسم چی میاری؟

.
.
- تو عمداً این برنامه رو بدون من ریختی٬ این طور نیست؟
- جواب منو بده!
- منظورت از این نقشه چیه؟
- نکنه می خوای با کسی در بری؟
- چه طور ازت خبر داشته باشم؟
- چه می دونم تا اونجا چه غلطی می کنی؟
- راستی گفتی توی کشتی زن هم دارین؟!
.
.
- من اصلا نمی فهمم این کشف درباره چیه؟
- مگه غیر از تو آدم پیدا نمی شه؟
- تو همیشه این جوری رفتار می کنی!
- خودتو واسه خود شیرینی می اندازی جلو!
- من هنوز نمی فهمم٬ مگه چیز دیگه ایی هم برای کشف کردن مونده؟
- چرا قلب شکسته ی منو کشف نمی کنی؟
.
.
- اصلا من می خوام باهات بیام!
- فقط باید یه ماه صبر کنی تا مامانم اینا از مسافرت بیان!
- واسه چی؟ خوب دوست دارم اونا هم باهامون بیان!
- آخه مامانم اینا تا حالا جایی رو کشف نکردن!
- خفه خون بگیر! تو به عنوان داماد وظیفته!
.
.
- راستی گفتی تو کشتی زن هم دارین؟


 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 8 شهريور 1391برچسب:, توسط سروش محمدی |

 

باز هم گروه افتاده پرور  بیوشیمی افتخار آفرید!!!

پس از کسب رتبه n ام در امتحان علوم پایه گروه دست و دل باز بیوشیمی بر آن شد تا در امتحانات آینده علوم پایه رتبه خود را بهn-1  ارتقا دهد.

 

 پس از جلسات متعددی که توسط این گروه برگذار شد قرارشد طبق فرمول ....به صورت کیلویی به افراد نمره اضافه کنند (به نقل ازVOA این فرمول رو اولین بار جناب هارپر مورد استفاده قرار دادند.) در ضمن این گروه  با رعایت عدالت به نمره تمامی دانشجویان دندان پزشکی 2نمره اضافه کردند.

.

.

.

بگذریم،

این گروه در اقدامی تاریخی تصمیم به برگذاری دوره فشرده بیوشیمی 2درنیمه اول شهریور ماه 91 کرد تا  بتواند  برگ زرین دیگری بر کارنامه افتخاراتش بیافزاید و محبوبیت گروه را دو چندان کند...

پس از اعلام رسمی سایت دانشگاه مبنی بر تشکیل این کلاس اینجانب و تنی چند از دانشجویان تصمیم به شرکت در این طرح عظیم  ملی کردیم.

پس از پیمودن صدها کیلومتر روز 1 شهریور خدمت جناب آقای امیری مسول خوش اخلاق و صد البته پاسخ گوی دانشکده رسیدیم.پس از انتخاب واحد، ایشون در بیاناتی بهت برانگیز فرمودند: که تا آخر وقت اداری گروه بیوشیمی تصمیم به برگذار شدن یا برگذار نشدن این کلاس میگیرند!

 

حوالی ساعت 10 بود که رییس محترم گروه بیوشیمی در دفتر کارشان حضور یافتند و بیان داشتند:چون ما فکر میکردیم حدود40 الی 50 نفر از سراسر کشور در این کلاس شرکت کنند و با پرداخت شهریه( 100  دلاری) این کلاس موجبات تشکیل این کلاس را فراهم آورند.و حال که فقط 5 نفر(4 نفر از زاهدان و یک نفر از اصفهان) از دانشگاه های دیگر در این طرح ملی شرکت نموده اند ،شرط تشکیل کلاس پرداخت هزینه حق التدریس گروه توسط دانشکده میباشد.

این صحبت ها باعث شد که برای اولین بار خدمت رییس محترم دانشکده پزشکی جناب آقای دکتر کریمی برسیم وپیگیر ماجرا باشیم ....

خوشبختانه معاون آموزشی دانشکده جناب آقای دکتر نهنگی هم در دفتر ایشان حضور داشتند.و با صحبت هایی که رد و بدل شد قرار بر آن شد که طی جلسه ای با حضور رییس گروه بیوشیمی و رییس و معاون دانشکده تصمیم نهایی گرفته شود.

پس از گذشت مدتی کوتاه با خبر شدیم که پروژه عظیم و سراسری بیوشیمی 2 برگذار نمیشود.

چند نکته:

با توجه به پایان مهلت ثبت نام حضوری در تاریخ 28/5/91 و اگاهی آموزش از این موضوع  که فقط 5 نفر از دیگر دانشگاه ها در این کلاس ثبت نام کرده اند،چرا شورای سیاست گذاری دانشکده زودتر تصمیم به لغو این کلاس نگرفتند تا دانشجویان مجبور نباشند مسافت های صدها کیلومتری را  بپیمایند و ساعت ها وقت خود را بیهوده از دست بدهند؟

 

چرا از اول در سایت دانشگاه اعلام نشد که تشکیل کلاس منوط به حضور 40 تا 50 دانشجو میباشد؟

 

چرا حتی یک عذر خواهی ساده هم از دانشجویانی که ثبت نام کرده بودند نشد ؟

 

در پایان هم اعلام کنم که با چنین اقداماتی علاوه بر زیر سوال رفتن دانشگاه ،نباید توقع ارتقا درجه دانشگاه به تیپ یک را داشت.

 

در ضمن چون مرجع قانونی برای ارایه شکایت و درخواست غرامت نیافتیم .تصمیم به انتشار این خبر در وبلاگ ورودی نمودیم.

 

 

و من الله توفیق

سروش محمدی

نوشته شده در تاريخ شنبه 4 شهريور 1386برچسب:, توسط سروش محمدی |

 

معلم پای تخته داد میزد

صورتش از خشم گلگون بود

و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود

ولی آخر کلاسیها

لواشک بین خود تقسیم می کردند

وآن یکی در گوشه‌ای دیگر «جوانان» را ورق می زد

برای اینکه بیخود های‌و هو می کرد و با آن شور بی‌پایان

تساویهای جبری را نشان می‌داد

با خطی ناخوانا بروی تخته‌ای کز ظلمتی تاریک

غمگین بود
 
تساوی را چنین بنوشت : یک با یک برابر است

از میان جمع شاگردان یکی‌برخاست

همیشه
 
 یک نفر باید بپاخیزد....

 
به آرامی سخن سر داد:
 
تساوی اشتباهی فاحش و محض است

نگاه بچه‌ها ناگه به یک سو خیره گشت و

معلم مات بر جا ماند

و او پرسید : اگر یک فرد انسان ، واحد یک بود

آیا یک با یک برابر بود؟

سکوت مدهشی بود و سوالی سخت

معلم خشمگین فریاد زد آری برابر بود

و او با پوزخندی گفت:

اگر یک فرد انسان واحد یک بود

آنکه زور و زر به دامن داشت بالا بود و آنکه

قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت پایین بود؟

اگر یک فرد انسان واحد یک بود

آنکه صورت نقره گون ، چون قرص مه می‌داشت بالا بود

وآن سیه چرده که می نالید پایین بود؟

اگر یک فرد انسان واحد یک بود

این تساوی زیر و رو می شد

حال می‌پرسم یک اگر با یک برابر بود

نان و مال مفتخواران از کجا آماده می‌گردید؟

یا چه‌کس دیوار چین‌ها را بنا می‌کرد؟

یک اگر با یک برابر بود

پس که پشتش زیر بار فقر خم می‌گشت؟

یا که زیر ضربه شلاق له می‌گشت؟

یک اگر با یک برابر بود

پس چه‌کس آزادگان را در قفس می‌کرد؟

معلم ناله‌آسا گفت:

بچه‌ها در جزوه‌های خویش بنویسید:

یک با یک برابر نیست...


 

نوشته شده در تاريخ شنبه 28 مرداد 1391برچسب:, توسط سروش محمدی |

 

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

سرها در گریبان است.

کسی سربر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

نگه جز پیش پا را دید نتواند

که ره تاریک و لغزان است

وگر دست محبت سوی کس یازی

به اکراه آورد دست از بغل بیرون

که سرما سخت سوزان است

 

 

(نويسندگان عزيز دارن كم لطفي ميكنن و فعاليت نميكنن! با همين وضع  پیش بريم وبلاگ تعطيل ميشه!)

 



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ شنبه 28 مرداد 1391برچسب:, توسط سروش محمدی |

اشكهايش اشكم را در آورد.....

 

نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 26 مرداد 1386برچسب:, توسط سروش محمدی |

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:, توسط سروش محمدی |

 

اگر روزی تهدیدت کردند بدان در برابرت ناتوانند...
 
 
اگر روزی ترکت کردند بدان لیاقت با تو بودن را نداشته اند...
 
 
 
صداقت در مقابل سیاست دیگران ،سادگی ست
 
 
و سیاست در مقابل صداقت دیگران ، خیانت . . .
 
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:, توسط سروش محمدی |

داستان طنز (خواستگاری)

ادامه مطلب



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:, توسط سروش محمدی |

 پـَـَـ نــه پـَـَــــ

بخنديم!

 



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 23 مرداد 1391برچسب:, توسط سروش محمدی |

 

چقدر دوست داشتنی اند این جور آدم ها!


چه موسیقی وحشتناکی می شود، وقتی هرکس ساز خودش را بنوازد!
 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 23 مرداد 1391برچسب:, توسط سروش محمدی |
نوشته شده در تاريخ شنبه 21 مرداد 1391برچسب:, توسط سروش محمدی |

 

قتل عام مسلمانان در میانمار

 

قتی مسلمان مظلوم است...

 

وقتی چند هزار مسلمان، بی گناه قتل عام می شوند...

وقتی همه سکوت می کنند...

وظیفه ی ما چیست؟

شاید بی تفاوت نبودن، شاید فاتحه فرستادن به روح مسلمانان میانمار، شاید لعن فرستادن بر قاتلین آنان و از همه مهم تر، قدر دانستن امنیّت کشور خودمان....... و دعا برای منجی عالم بشریّت که منجی مظلومان است.

«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 17 مرداد 1391برچسب:, توسط سروش محمدی |

امید نوروزی قهرمان شیرازی

المپیک 2012

 

امید نوروزی کشتی فرنگی

 

 

بچه دروازه کازرون(کازلند)

 

 

 

 

 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 16 مرداد 1386برچسب:, توسط سروش محمدی |

  دانشجوی سال اولی: دانشجویی که فکر می‌کند با تحصیلات دانشگاهی می تواند آینده‌ی بهتری برای خودش بسازد.

دانشجوی سال دومی: دانشجویی که فکر نمی‌کند با تحصیلات دانشگاهی بتواند آینده‌ی بهتری برای خودش بسازد.

دانشجوی سال سومی: دانشجویی که مطمئن شده است با تحصیلات دانشگاهی نخواهدتوانست آینده‌ی بهتری برای خودش بسازد.

دانشجوی سال چهارمی: دانشجویی که دیگر نه فکر می‌کند، نه به چیزی اطمینان دارد و نه آینده‌ی برای خود متصور است.

(فقط 4 سال دارن اینا، برای لیسانس تنظیم شده بوده این متن.)


مشروط: دانشجویی که به خاطر علاقه‌ی زیادش به درس خواندن، مورد حسادت قرارگرفته و از این رو دانشگاه او را ملزم کرده است که در ترم بعدی بیش از حد معینی واحد انتخاب نکند تا به بقیه هم برسد! کلمه مشروط از «مشروطه» می‌آید که عده‌ای معتقدند باعث رونق گرفتن دانشگاه در ایران شد. عده‌ی دیگری هم معتقدند که رونق گرفتن کار مشروط‌ ها باعث اضمحلال مشروطه شد.

تقلب: دانش دوپینگی


جزوه: دست نوشته‌هایی که گمان می‌شود عصاره‌ی یک کتاب است. اما در واقع تفاله‌یبخشی از آن است. دستگاه تفاله‌گیری «استاد» نامیده می‌شود.

استاد حل تمرین: دانشجوی ترم بالاتری که در ازای گرفتن چندرغاز پول و شنیدن لفظ«استاد» چنان از خودبیخود می‌شود که تن به خوردن  گچ تخته و مسخره شدن توسط  دانشجویان می‌دهد.

خرخوان: موجودی که توانایی مطالعه‌ی مداوم به مدت 72 ساعت را دارد. نطفه‌ی اینموجودات در دوره‌ی دبیرستان بسته می‌شود و در کلاس‌های کنکور به بلوغ می‌رسند.

تریا: محلی برای فرار از غذای سلف که در این حالت مصداق بارز از چاله به چاه افتادن است. اما صرفنظر از ارزش غذایی آن، از لحاظ فرهنگی اهمیت زیادی دارد.

سلف (غذاخوری): فعال‌ترین آزمایشگاه و واحد تولیدی هر دانشگاه که توانایی تبدیلموجودات گوناگون به غذا را دارد. یکی از رایج‌ ترین توانایی‌ها که شرط لازم اولیه برای سلف نامیده شدن یک مکان محسوب می‌شود، توانایی بازیافت چمن‌های محوطه به شکل قرمه‌سبزی است.

جلبک: نوعی دانشجو با آی‌کیوی حیرت‌برانگیز و توانایی جزوه نوشتن حتی از رویسرفه‌های استاد. تراکم زیستی این جانداران در دانشکده‌های علوم انسانی بیشتراست.

دکتر: لفظی که تا پیش از دوران  ... یک پیشوند لذت‌بخش بود وپس از آن فحشی زشت محسوب می‌شود. با این حال، به دلایل روانی ناشناخته‌ای تمام دانشجویان رشته‌های پزشکی، دندانپزشکی، داروسازی و دامپزشکی همچنان علاقه‌ی وافری دارند که از ترم اول تحصیل ، دیگران آنها را با این لفظ خطاب کنند.

کافور: ماده‌ی اصلی تشکیل دهنده‌ی غذاهای سلف پسران که گویا از قدیم با عارضه‌ی «زنگ‌زدگی» در ارتباط بوده است چرا که شاعر فرموده: برعکس نهند نام زنگی کافور!

بورسیه: همزمانی کار و تحصیل که ماحصل آن تلفیق درس‌نخوانی و از زیر کار در رویی است.

تحقیق: تالیف یا ترجمه‌ی بخشی از کتابی که استاد در نظر دارد بعدا به نام خودش. چاپ کند در ازای گرفتن مقدار ناچیزی نمره.

پروپوزال: نوشته‌ی بی ربط کوتاهی که در آن درباره‌ی نوشته‌ی بی‌ربط بلندی که بعدا نوشته یا کپی پیست خواهد شد، توضیح داده می‌شود.

پایان‌نامه: تایپ یا کپی-پیست کردن مقداری متن پراکنده در کتابها وپایان‌نامه‌های قدیمی‌تر در یک فایل و پرینت گرفتن از آنها و صحافی کردن مجموعه. خوشبختانه با پیشرفت علم و تکنولوژی، تمام این فرآیندها با صرف هزینه‌ی معقولی به طور کاملا خودکار و بدون دخالت دست و ذهن انجام می‌گیرد.

دانشنامه (مدرک): درپوش کوزه.

جابجایی (دانشجویی): تفاوت علمی دانشگاه‌ها به زبان پول.

جوات: دانشجویی که طبق آخرین مدهای 10 سال قبل لباس می پوشد و با آخرین مدهای20 سال قبل زندگی می کند و مثل 30 سال قبل فکر می کند. جوات‌ها معمولا آینده مثبتی در مشاغل دولتی دارند.


پاچه‌خواری: یکی از راه‌های گرفتن نمره از اساتید به طور شرافتمندانه. البتهشرافتمندانه در قیاس با سایر راه‌ها!

انتظامات: شحنه‌ی دانشگاه و مسئول برقراری نظم حتی به قیمت بی‌نظمی. ستادکارآفرینی برای اقوام و خویشان فاقد تحصیلات دانشگاهی و بعضا دبیرستانی مسئولان دانشگاه.

کفش پاشنه بلند (تق تقی): ابزار تولید آژیر ورود و یا نزدیک شدن دختران دانشجو (گاهی اوقات البته)

خر زدن: تنها نوع حیوان‌آزاری که انسان‌ها روی خودشان هم انجام می‌دهند. خر زدندر شب‌های امتحان به پیک (peak) خود می‌رسد.

روح: عضوی از استاد که در جلسه‌ی امتحان و پس از دیدن برگه‌ی سوالاتی که ربطچندانی به درس‌ها ندارد، از آن به وفور یاد می شود. ادامه‌ی عملیان بر روی برگهدنبال می‌شود.


افتادن: سقوط از بالا به پایین که به خاطر عوامل مختلفی چون جاذبه‌ی زمین، درسنخواندن، جزوه نداشتن، شکست در عشق و امثال آنها اتفاق می‌افتد.

ازدواج دانشجویی: اشتباه صنفی.

کتابخانه: جایی برای حرف زدن، خوابیدن، رد و بدل کردن جزوات و فایل‌های بلوتوثی، اس ام اس فرستادن و بعضا رونویسی تکالیف و تمرین‌ها.

حذف ترم: خودکشی آبرومندانه از ترس مرگی مفتضحانه.


نوشته شده در تاريخ دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, توسط سروش محمدی |

 می گویند مرلین مونرو یک وقتی نامه ای به آلبرت اینشتین نوشت که فکرش را بکن که اگر من و تو ازدواج کنیم  بچه ها یمان با زیبایی من و هوش و نبوغ تو چه محشری می شوند !

اقای ” اینشتین “در جواب نوشت :

ممنون از این همه لطف و دست و دلبازی خانم. واقعا هم که چه غوغایی می شود! 

ولی این یک روی سکه است . فکرش را بکنید که اگر قضیه بالعکس شود چه رسوایی بزرگی به پا می شود!!! 

 

 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, توسط سروش محمدی |

 
از بالا در دارم میام تو خونه بابام از راه رسید میگه باز تو کلید یادت رفت؟ پـَـــ نــه پـَـــ دارم آمادگی جسمانیمو تست می‌کنم امشب می‌خوایم بریم سرقت!!! 


موشه تو تله موش گیر کرده رفیقم میگه مرده ؟!؟ پـَـــ نــه پـَـــ ـ موشه رفته زیرش داره پرس سینه میزنه 

سوار تاکسی شدم. یارو صدای ضبطشو تا ته زیاد کرده بود. میگم میشه صدای ضبطتونو کم کنید؟ میگه اذییتتون میکنه؟ پـَـــ نــه پـَـــ گفتم کم کنی این یه تیکشو من بخونم ببینی صدای کدوممون بهتره! 

به دوستم میگم دیشب تو کرمان یه پسره بنزین ریخته سرش خودشو تو خیابون اتیش زده... میگه سوخت؟! پـَـــ نــه پـَـــ یه جون گرفت رفت مرحله بعد ! 

رفتم آلبالو بخرم ... یارو میگه بریزم تو پلاستیک؟ پـَـــ نــه پـَـــ همینجوری دونه ایی بده بندازم دور گوشم خوشگل شم 

جلو عابر بانک تو صف وایسادم یارو می گه ببخشید شمام پول میخاین؟ پـَـــ نــه پـَـــ خونه کامپیوتر نداریم میام اینجا فیس بوکم رو چک کنم 

دارم کباب درست میکنم رو منقل و سیخای کبابو میگردونم ... اومده خودشو لوس کرده با لحن بچه گونه میگه عشقم داری کباب درست میکنی؟ پـَـــ نــه پـَـــ دارم فوتبال دستی بازی میکنم 

دراز کشیده بودم لب استخر ... دوستم میگه آفتاب می گیری؟ پـَـــ نــه پـَـــ با خورشید مسابقه گذاشتیم، هر کی دیرتر بخنده برندس ! 

دندونم بد جوری درد میکرد ... دستمو گذاشته بودم رو صورتم ... دوستم دید منو پرسید دندونت درد میکنه؟ پـَـــ نــه پـَـــ دارم اذان میگم گذاشتمش رو میوت ، همسایه ها اذیت نشن!

روزنامه دستمه... اومده میگه... روزنامه میخونی؟ پـَـــ نــه پـَـــ سبزی خریدم نمیدونم لای کدوم صفحه گذاشتم 

گوشیه نازنینمو کوبونده به دیوار . به 10 قسمت نا مساوی تقسیم شده. باباش میگه : جدی خراب شد؟ پـَـــ نــه پـَـــ الکیه. الان کنترل زد میگیر م برمیگرده به حالت اولش. 

به همسایه مون می گم:تخم مرغ داری؟ می گه:می خوای غذا درست کنی؟ میگم: پـَـــ نــه پـَـــ می خوام بخوابم روشون تا جوجه بشن بفهمم مادر بودن چه حسی داره!

به رفیقم می گم از ازدواج میترسم میگه بخاطر دل بستن به یه دختره میگم: پـَـــ نــه پـَـــ بخاطر دل بریدن از بقیه دخترهاست‬! 

داشتیم یه متن رو ترجمه میکردیم داداشم میگه category ینی نوع . پـَـــ نــه پـَـــ ینی این گربه کدوم گوریه. 

رفتم خونه سالمندان عیادت پدربزرگم,مسئول اونجا میپرسه:شمام اومدین عیادت؟میگم: پـَـــ نــه پـَـــ خونه سالمندان طلبیده اومدیم زیارت 

ماشینه تا شیشه جمع شده ... یه نفر اون بغل افتاده پارچه سفید روش کشیدن ... یارو داره رد میشه ... میگه مرده؟ پـَـــ نــه پـَـــ تصادف خستش کرده خوابیده 

به دوستم میگم من عاشق این ماشین شاسی بلندام ... میگه منظورت پرادو و رونیزو ایناست؟ پـَـــ نــه پـَـــ نظورم کامیونو تراکتورو ایناست ! 

رفتیم پایگاه انتقال خون میگه شمام اومدین خون بدین؟ پـَـــ نــه پـَـــ ما پشه ایم اومدیم مهمونی 

 

 

اگه خوشتون اومد تشریف ببرین ادامه مطلب

 



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:, توسط سروش محمدی |

بریم کلاس بیو!!!

دانشگاه علوم پزشكي شهيد صدوقي يزد در نظر دارد درس«بيوشيمي2» را در ترم تابستان ارائه نمايد. دانشجويان متقاضي مي توانند از تاريخ 21/5/91 لغايت 29/5/91 جهت ثبت نام به دانشكده پزشكي مراجعه نمايند.

درضمن دانشگاه هيچ تعهدي درخصوص ارائه خوابگاه، غذا و سرويس اياب و ذهاب ندارد و دانشجوياني كه از خارج از دانشگاه علوم پزشكي يزد مراجعه نمايند، مشمول پرداخت هزينه ثبت نام كه متعاقباً اعلام مي گردد، مي باشند. 

 

با تشکر

سروش محمدی

نوشته شده در تاريخ شنبه 1 فروردين 1386برچسب:, توسط سروش محمدی |

 



1.شروع ترم



2.یک هفته بعد از شروع ترم




3.دو هفته بعد از شروع ترم



4.قبل از امتحان میان ترم



5.در طول امتحان میان ترم



6.بعد امتحان میان ترم


7.قبل از امتحان پایان ترم



8.اطلاع از برنامه پایان ترم



9. هفت روز قبل از پایان ترم



10.شش روز قبل از پایان ترم



11.پنج روز قبل از پایان ترم



12. چهار روز قبل از پایان ترم



13.دو روز قبل از پایان ترم



14.یک روز قبل از پایان ترم



15.شب قبل از امتحان



16.یک ساعت قبل از امتحان



17.در طول امتحان



18.هنگام خروج از سالن امتحان


 

 

نوشته شده در تاريخ شنبه 14 مرداد 1391برچسب:, توسط سروش محمدی |

 سلام 

دوباره صندلی داغ!!!

طبق پیشنهادات عده ای از همکلاسی ها قرار شده تو تابستان چند صندلی داغ توی وبلاگ برپا کنیم!

 

از

دکتر محمد علی بابایی 

 

دعوت کردیم تا به سوالات شما عزیزان پاسخ بدن.

 

 


 

 

نفر بعدی صندلی داغ یکی از دختراست که انتخابش به عهده آقای بابایی هست.از فرد مورد نظر دعوت میکنیم اگه تمایل داشتن صندلی داغ بعدی با حضور ایشون برگذار میشه!

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 11 مرداد 1386برچسب:, توسط سروش محمدی |

 عتبات دانشجویی

پزشکی 89 یزد

ثبت نام از تاريخ 91/05/03 آغاز و تا تاريخ 91/05/12 ادامه خواهد داشت.و قرعه كشي در تاريخ 91/05/14 توسط ستاد عمره و عتبات دانشگاهيان انجام خواهد شد و نتيجه از طريق پيام كوتاه به اطلاع برگزيدگان خواهد رسيد .

ضمنا شروع اعزام از اول مهر بوده و احتمالا تا آبان ماه به طول خواهد انجامید.

لینک ثبت نام

 اگه اسمتون  دراومد واجبه که به من شیرینی بدید...

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, توسط سروش محمدی |

 


یادش بخیر ترم یک اومدیم دانشگاه دانشجو شدیم!

یادش بخیر روزای اول  استاد نهنگی اومد جنین استخوان گفت هی میگفت قدام خلف ما همه آجو واج همو نگاه می کردیم!
یادش بخیر چه وبلاگی داشتیم همه بودن نمیدونم چرا اینجوری شده الان !
یادش بخیر اولین روزه دانشگاه از زیر سایه بون رفتم خوابگاه !هیچکی هنوز هیج جارو بلد نبود!
یادش بخیر روز اول تو خوابگاه پرسیدم0913 برای کجاست!! حالا به خودم اومدم دیدم نصفه کانتکت گوشیم شده 0913 !
یادش بخیر فکر کردیم دیگه کنکور دادیم راحت شدیم,راحتیم داریم میبینیم !!
یادش بخیر تو خوابگا ه تا نصفه شبا بیدار بودیم ساعت 3شب تازه شام درست میکردیم شام بخوریم !!
یادش بخیر روزای اول دانشگاه کسی کسیو نمی شناخت سرمون رو مینداختیم پایین وسلام نمیکردیم.. !
یادش بخیر تابستون ساله پیش این موقع همه دلشوره داشتیم چی میخواد بشه,چی شد حالا !!
یادش بخیر تو خوابگاه همه ظرفا ظروفامون مشخص بود الان روز آخریم همه چیزامون قاطی پاتی شده بود !
یادش بخیر تو خوابگاه چندبار .... گرفتیم چندتایی درو قفل میکردیم کلیدم قورت میدادیم تک خوری خیـــلی حال میداد !
یادش بخیر روز اول کلیده خوابگاهو گرفتیم درو باز کردیم آشغال از سروکولمون بالا میرقت روز آخرم داشتیم می رفتیم باز همینجوری تحویل دادیم !
یادش بخیر چه فکرو خیالا داشتم روزای اول زبان کار کنم فلان کنم ... هیچ کاریم نکردم !

یادش بخیر هفته های اول دوروزه آخره هفته رو برمیگشتم شیراز این آخرا 3ماه دیگه خونه نرفتم عادت کرده بودم !
آره یادش بخـــیــــر

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, توسط سروش محمدی |

 

مامانم سفره پهن کرده بود ,بهش گفتم میخوای شام بیاری؟ 
گفت: پـَــــــــ نَ پَـــــــــ میخوام گلای سفره رو اب بدم


%%%%%%%%%%%%%%

 

پدربزرگم فوت کرده تو قبرستونیم دوستم زنگ زده میگه کجایی؟ میگم بهشت زهرا ! میگه واسه چی ؟ میگم واسه پدر بزرگم. میگه اِ ؟ فوت کرده ؟ میگم پـَـــ نَ پـَـــــ تمرینی اومدیم مانور بدیم اگه یوخت اتفاقی افتاد هول نشیم...

 

                                           %%%%%%%%%%%%%%

 

دوازده شب رسیدم دم خونه کلید نداشتم به داداشم زنگ زدم میگم یواش درو باز کن بقیه بیدار نشن .میگه در خونه رو؟ پَـــ نَ پَـــ در یخچالو!!! سر شب گرمم بود رفتم پشت تخم مرغها خوابیدم.!!!

 

%%%%%%%%%%%%%%

 

شیشه رفته تو دستم , دارم از درد جیغ و داد می کنم, به رفیقم میگم در بیار, میگه شیشه رو؟ 
میگم پَــــ نَ پَــــ , ادای من و در بیار شاد شیم

 

برای دیدن ادامه پ ن پ ها روی لینک زیر کلیک کنید

تصادف کردم، زنگ زدم ۱۱۰ ... پلیسه اومده میگه تصادف کردی؟!گفتم پـــ نَ پَـــــ اینا همش نقشه بود بیای ببینمت

 

%%%%%%%%%%%%%%

 

میگم دیگه میخوام از ایران برم ... 
میگه با آژانس مهاجرتی میری؟! 
پَـــ نَ پَــــ هماهنگ کردم اول پاییز با دسته غازهای مهاجر

 

                                             %%%%%%%%%%%%%%

 

یارو با 160 تا سرعت زده به یه عابر پیاده ، عابره پرت شده 20 متر اونطرفتر افتاده زمین هیچ تکونیم نمیخوره.دوستم میگه یعنی مرده؟ 
میگم پـَـَـ نَ پـَـَــــ داره تمارض میکنه پنالتی بگیره

 

%%%%%%%%%%%%%%

 

مادر دانش آموزِ اومده مدرسه....معلم بهش میگه با بچتون ریاضی تمرین کنین....میگه تو خونه؟....پَـــ نَ پــــ تو زمین های خاکی........اکثر قهرمانا از زمین های خاکی شروع کردن

 

%%%%%%%%%%%%%%

 

بعد از کلی کلنجار رفتن با شریکم بهش گفتم باید از هم جدا شیم ... 
میگه یعنی جداً ازهم جدا شیم؟ 
پَـــ نَ پَــــ من فقط عاشق اینم حرف قلبتو بدونم الکی بگم جدا شیم، تو بگی که نمیتونم

 

%%%%%%%%%%%%%%

 

یارو اومده خونه رو ببینه واسه خرید. تا طبقه سوم با پله اومده میگه پس اینجا کلا آسانسور نداره!! پَـــ نَ پَــــ آسانسور داره ولی از طبقه چهارم شروع میشه !

 

%%%%%%%%%%%%%%

 

رفتم خونه دیدم ماهی از تنگ افتاده بیرون،داداشم میگه یعنی مرده؟ میگم پـَـَـ نَ پـَـَــ دوگانه سوزش کردم وقتی آب نیست با هوا کار میکنه!!

 

%%%%%%%%%%%%%%

 

دارم تو خونه رو ترد میل میدوام بابام میاد میگه داری میدویی لاغر کنی...!! پَـــ نَ پَـــ کلاسم دیر شده عجله دارم


                                         
   %%%%%%%%%%%%%% 

 

مرغ و از فریزر در آوردم میگه می خوای غذا درست کنی ؟! 
پـَـَـ نَ پـَـَــــ خانوادش اومدن از سردخونه میخوان ببرن خاکش کنن....

 

%%%%%%%%%%%%%%

 

دارن گوسفندرو قربونی میکنن ... یه آفتابه آوردن که بش آب بدن ... 
اومده میگه میخوان با آفتابه بش آب بدن؟! 
پَ نه پَ آفتابه آوردن ببرنش دستشویی استرسش از بین بره ...

 

%%%%%%%%%%%%%%

 

رفتیم پایگاه انتقال خون میگه شمام اومدین خون بدین؟پـــ نه پــ ما پشه ایم اومدیم مهمونی...!!!

 

%%%%%%%%%%%%%%


با نامزدش رفته طلافروشی حلقه بخره ... 
فروشنده میگه واسه نامزدی میخواین؟! 
پـَـَـ نــه پـَـَــــ سره صحنه فیلمبرداری ارباب حلقه ها بودیم، حلقه کم آوردیم، اینه که مزاحم شما شدیم !

 

%%%%%%%%%%%%%%


از سایت 4shared میخواستم یه فایل دانلود کنم ..... 560 ثانیه صبر کردم بعد پیغام میده : میخوای این فایل رو دانلود کنی ؟ میگم پـَـــ نَ پَـــــ خیلی حال داد یکبار دیگه بشمر من بازم برم قایم شم ..... نیایا

 

%%%%%%%%%%%%%%

 

تو خیابون با دوستم داشتم راه می رفتم ، یارو موتوریه گوشیمو از دستم قاپید 
دوستم گفت گوشیتو دزدید ؟ گفتم پـَـــ نَ پـَــ برد سیستم عاملشو آپدیت کنه فردا میاره !

 

%%%%%%%%%%%%%%


رفتم مرغ فروشی به فروشنده میگم بال دارین، میگه بال مرغ؟ پـَـَـ نَ پـَـَــــ بال هواپیما، چندتا کوچه پایین تر سقوط کردیم میخوام درستش کنم

 

%%%%%%%%%%%%%%

 

رفتم رستوران یارو میگه غذا میل دارید قربان؟پ نه پ اومدم ببینم اینجا حقوق خوبه؟از کارت راضی هستی یا نه

 

%%%%%%%%%%%%%%

 

تصادف شده زنگ زدم اورژانس میگه کسی صدمه دیده 
پ نه پ زنگ زدم بگم همه سالمن نگران نشو

 

%%%%%%%%%%%%%%

 

تو جاده بنزین تمام کردیم وایسادیم کنار جاده 4 لیتری تکون میدیم ! طرف اومده میگه بنزین تمام کردین ؟ 
میگیم:پـَـَـــ نه میگیم هورا ! ما هم از این دبـــّه ها داریم !!!

 

%%%%%%%%%%%%%%


یارو با موتور زده بهم ....خوردم زمین سرم شکسته داره خون میاد اومده میگه سرت داره خون میاد؟
پـَـَـ نَ پـَـَــــ من خودنویسم جوهرم پس داده

 

%%%%%%%%%%%%%%

 

به بابام میگم تلویزیونو بزن کانال دو ... میگه روشنش کنم ؟
پَـــ نَ پَــــ تو بزن دو ... من هُل میدم روشن شه ....

 

%%%%%%%%%%%%%%

 

رفتیم کوه ... دارم چوب جمع میکنم ...
میگه می خوای با چوبا آتیش درست کنی؟
پَـــ نَ پَـــ پشت دریاها شهریست قایقی خواهم ساخت

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, توسط سروش محمدی |

 

سیر تکامل بعضیا!!!نمیشه تا 7 سال ادامش بدم....


دخترا در دانشگاه


تو رو خدا کسی به دل نگیره خطاب به کسی نیست فقط یه کاریکاتوره.


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:, توسط سروش محمدی |

 ۱- یارو نه درس خونده؛ نه شغلی داره؛ نه ماشینی... خلاصه هیچی نداره؛ ازش می پرسی ازدواج کردی؟ با اعتماد به نفس میگه هنوز دم به تله ندادم! لامصب تو خودت تله ای!

2- حتی اگر از دوران مهدکودک چشماتون ضعیف باشه، از نظر پدر و مادرتون این کامپیوتر صاحاب مرده باعثشه!

3- تا حالا دقت کردین یکی از سرگرمی های خاص مردم اینه که وقتی از مطب دکتر میان بیرون، حساب کنن ببینند این دکتره روزی چقدر درآمد داره.

4- امروز سوار یه تاکسی شدم کولرش روشن بود، می خواستم سرمو بچسبونم به شیشه و از خوشی گریه کنم!

5- رفتم از دکه روزنامه بخرم یه زنه اومده میگه آقا ببخشید آدامس موزی دارید؟ مرده یه آدامس موزی بهش داده، زنه میگه نه یه طعم دیگشو میخوام!

6- یه رفیق داریم اسطوره مشکلاته، بدشانس، بدهکار، تنها، مشروط...! یعنی دیگه مشکلی نمونده که این تجربه نکرده باشه. زنگ زدم بهش، میدونید آهنگ پیشوازش چی بود؟؟ همه چی آرومه... من چقد خوشحالم...!

7- روش های رفتن به خارج: 1- اتوبوس 2- قطار 3- هواپیما 4- فتوشاپ



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 8 مرداد 1391برچسب:, توسط سروش محمدی |

   

 

   

 

  

 

 راست میگه؟؟؟

نوشته شده در تاريخ شنبه 7 مرداد 1391برچسب:, توسط سروش محمدی |

 عکس 4 تا هلو خارجی ،فقط پسرا ببینن!!!

برید ادامه مطلب...



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ شنبه 7 مرداد 1391برچسب:, توسط سروش محمدی |

   آرزوهایی که به آنها نرسیده ایم...


 

یادمه بچه گی هام شوهر خاله ام همیشه می گفت: تو یه چیزی میشی ... تو یه چیزی میشی ... واقعا سق سیاهی داشت و چشم شوری که بعد از این همه سال هیچی نشدم ... همه ما آرزوهایی داشته ایم یا داریم که به آنها نرسیده ایم یا هرگز نخواهیم رسید.

بعضی وقت ها از بس که اوضاع بر وفق مراد نیست، خودمان را با چیزهایی پیش پا افتاده مقایسه می کنیم و ناراحتیم که چرا حداقل مثل آنها نشدیم. مثلا می گوییم قبض برق هم نشدیم، چند نفر از ما بترسن ... نمونه هایی از این دست را بخوانید...

 

- ویرگول هم نشدیم هر کی بهمون رسید مکث کنه!

- قره قوروتم نشدیم دهن همه رو آب بندازیم!

- موبایل هم نشدیم، روزی هزار بار نگامون کنی!

- پایان نامه هم نشدیم ازمون دفاع کنن!

- آهنگ هم نشدیم، دو نفر بهمون گوش کنن!

- مانیتور هم نشدیم ازمون چشم برندارن!

- کلاه هم نشدیم حداقل باعث سرگرمی ملّت باشیم!

- ته دیگ هم نشدیم که واسطه رسیدن بهمون کلی صبر و سعی و تلاش کنن!

- خودکار هم نشدیم که علم و دانش به دست خودمون نوشته بشه!

- کیبورد هم نشدیم ملّت به بهانه تایپ یه دستی به سر و کله مون بکشن!

- صندلی هم نشدیم چهار نفر بهمون تکیه کنن!

- مدیر بانک هم نشدیم بریم کانادا خونه 2 میلیاردی بخریم هدیه بدیم به دخترمون!

- آبدارچی بانک هم نشدیم 1 میلیارد بزنیم به جیب!

- بزم نشدیم یه علفی چیزی به دهنمون شیرین بیاد!

- آفساید که خوبه یه خطای ساده هم نشدیم قدِ یه کارت زرد ازمون حساب ببرن... اه

- بیل گیتس هم نشدیم که 500 دلار در ثانیه درآمدمون باشه

- لواشکم نشدیم که یکی برامون ضعف کنه...

- فرزند آخرم نشدیم که هر چی خواستیم مامان بابامون برامون بخرن!

- فرزند آخر هم نشدیم که با داداش بزرگمون بریم بیرون دور بزنیم و حالشو ببریم!

- به استاد میگم استاد شما که 9 دادی حالا این یه نمره هم بده دیگهههههههههه، یه نگاه عاقل اندر دیوانه کرد، دست گذاشته رو دوشم میگه برو درس بخون! استادم نشدیم شخصیت کسی رو خرد کنیم!

- مامور راهنمایی رانندگی هم نشدیم موقع امتحان گرفتن از زنا کلی بخندیم!

- زمبه هم نشدیم حداقل سگارو نگرانمون باشه...

- تام و جری هم نشدیم زندگی مون سرتاسر هیجان باشه

- نون هم نشدیم یکی از روی زمین ورداره بوسمون کنه

- نوزادم نشدیم یکی بغلمون کنه

- شریعتی هم نشدیم هر چی جملات قصاره نسبت بدن به ما

- ای کی یو سان هم نشدیم آب دهن بمالیم کف کلمون، همه چی حل شه!

- چاقو هم نشدیم تا حداقل اینجوری بتونیم تو دل کسی بریم

- قاصدک هم نشدیم، پیام رسان و سنگ صبور عشاق شیم

- عینک آفتابی هم نشدیم دنیا رو از دید بقیه ببینیم

- فلش مموری هم نشدیم حافظه مون زیاد باشه

- گوشواره هم نشدیم آویزون ملت شیم

- معادله هم نشدیم، کلی آدم دنبال این باشن که بهمنمون و حداقل دو نفر درکمون کنن

- کتابم نشدیم حداقل دوست مهربان بشیم

- ماکسیما در افغانستان حدود 6 میلیون تومانه، افغانی هم نشدیم بتونیم ماکسیما بخریم!

- مارک آنتونی هم نشدیم جنیفر لوپز رو طلاق بدیم

- ای خدا ... بامزی هم نشدیم بچه ها عکسمون رو بچسبونن روی کتاب و دفترشون

- مگس تسه تسه هم نشدیم ملت رو بخوابونیم

- توپ فوتبالم نشدیم 22 نفر به خاطرمون خودکشی کنن

- بوم نقاشی هم نشدیم یکی بیاد رومون 4 تا درخت و 2 تا دونه پرنده بکشه، قیمتی بشیم واسه خریدن مون سر و دست بشکونن

- گلدونم نشدیم یکی یه گل بهمون بده

- کبری هم نشدیم تصمیم هامون رو تو کتاب ها بنویسن

- کوزت هم نشدیم آخرش خوشبخت شیم

- دریاچه ارومیه هم نشدیم دورمون حلقه انسانی تشکیل بدن

دکتر طالبی هم نشدیم بچه ها اینقدر دوستمون داشته باشن!

 

نوشته شده در تاريخ شنبه 7 مرداد 1391برچسب:, توسط سروش محمدی |

 معلم پسرک را صدا زد تا انشایش را با موضوع علم بهتر است یا ثروت بخواند


پسرک با صدای لرزان گفت ننوشته ام

معلم با خط کش چوپی پسرک را تنبیه کرد و او را پایین کلاس پا در هوانگه داشت،

پسرک در حالی که دست های قرمز و بادکرده اش رابه هم می مالید زیر لب

می گفت : آری ثروت بهتر است چون اگر داشتم

دفتری می خریدم و انشایم را می نوشتم

نوشته شده در تاريخ جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, توسط سروش محمدی |

                                        ا 

 

شنیدم شیشه خاطرات مجردیه بعضیا این جوریه؟؟؟

 

 

 

 

نوشته شده در تاريخ جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, توسط سروش محمدی |

 اینجا در دنیای من گرگ ها هم افسردگی مفرط گرفته اند دیگر گوسفند نمی درند به نی چوپان دل می سپارند و گریه میکنند...




می دانی … !؟ به رویت نیاوردم …! از همان زمانی که جای ” تو ” به ” من ” گفتی : ” شما ”
فهمیدم پای ” او ” در میان است …



اجازه … ! اشک سه حرف ندارد … ، اشک خیلی حرف دارد!!!



می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود . عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود …بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند . تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند. تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود و معنای خداحافـظ، تا فردا بود…!



این روزها به جای” شرافت” از انسان ها فقط” شر” و ” آفت” می بینی !



دنیا را بغل گرفتیم گفتند امن است هیچ کاری با ما ندارد خوابمان برد بیدار شدیم دیدیم آبستن تمام دردها یش شده ایم



راســــــتی، دروغ گـــــفتن را نیــــــــز، خـــــــــوب یاد گـــرفتــه ام…! "حــــال مـــن خـــــــوب اســت” … خــــــوبِ خــــوب



می‌دونی”بهشت” کجاست ؟ یه فضـای ِ چند وجب در چند وجب ! بین ِ بازوهای ِ کسی که دوسـتش داری…



وقتی کسی اندازت نیست دست بـه اندازه ی خودت نزن…



ین روزها "بــی” در دنیای من غوغا میکند! بــی‌کس ، بــی‌مار ، بــی‌زار ، بــی‌چاره بــی‌تاب ، بــی‌دار ، بــی‌یار ، بــی‌دل ، بـی‌ریخت،بــی‌صدا ، بــی‌جان ، بــی‌نوا ، بــی‌حس ، بــی‌عقل ، بــی‌خبر ، بـی‌نشان ، بــی‌بال ، بــی‌وفا ، بــی‌کلام ،بــی‌جواب ، بــی‌شمار ، بــی‌نفس ، بــی‌هوا ، بــی‌خود،بــی‌داد ، بــی‌روح ، بــی‌هدف ، بــی‌راه ، بــی‌همزبان
بــی‌تو بــی‌تو بــی‌تو……



ماندن به پای کسی که دوستش داری قشنگ ترین اسارت زندگی است !



می کوشم غــــم هایم را غـــرق کنم اما بی شرف ها یاد گرفته اند شــنا کنند …



می دانی یک وقت هایی باید روی یک تکه کاغذ بنویسی "تـعطیــل است" و بچسبانی پشت شیشه ی افـکارت باید به خودت استراحت بدهی دراز بکشی دست هایت را زیر سرت بگذاری به آسمان خیره شوی و بی خیال ســوت بزنی در دلـت بخنــدی به تمام افـکاری که پشت شیشه ی ذهنت صف کشیده اند آن وقت با خودت بگویـی
بگذار منتـظـر بمانند !!!



مگه اشک چقدر وزن داره…؟
که با جاری شدنش ، اینقدر سبک می شیم
نوشته شده در تاريخ جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, توسط سروش محمدی |

 - دقت کردین وقتی موبایلت زنگ می خوره همه گوش هاشون تیز تیز می شه؛ وقتی تلفن خونه زنگ بخوره همه خودشون رو میزنن به کر بودن ...


- دقت کردین نشده یه بار این جعبه دستمال کاغذی رو باز کنیم، برگ اولش درست مثل بچه آدم بیاد بیرون؟!

- دقت کردین تا مترو می ایسته همه عین دونده ها می دون به سمت پله ها بعد که می رسن بالا قدم می زنن!

- دقت کردین هیچ لذتی مثل این نیست که دو روز تخمه خورده باشی، امروز یکی اش رو روی فرش پیدا کنی

- دقت کردین وقتی حوصله ات سر میره، اولین جایی که میری سر یخچاله؟!

- دقت کردین این روزها اگر ده تا سنگک بخری، ملت یه جوری نگاه می کنن انگار پرادو سوار شدی!

- دقت کردین همیشه وقتی حوله رو تو حموم می خوای برداری یکی از لباسات میفته رو زمین خیس میشه؟!

- دقت کردین دو ساعت درس میخونی ساعتو نگاه می کنی میبینی نیم ساعت گذشته! نیم ساعت میای پای کامپیوتر ساعت رو نگاه می کنی می بینی دو ساعت گذشته؟!

- دقت کردی وقتی میخوای فیلم ببینی هر چی داری آشغال به نظر میاد! حالا میخوای هاردو خالی کنی همش خوب میشه؟!

- دقت کردین تو این فیلم ها که نشون میدن هر کی می افته تو آب اصلا شنا بلد نیست ولی اون که بیرون واستاده در حد یک غریق نجات کامله!

- دقت کردین اینایی که میرن کلاس گیتار، بدون استثنا اولین آهنگی که یاد میگیرن آهنگ تکراری و ضایع «اگه یه روز بری سفر» است؟ از اساتید محترم خواهشمندیم کمی تنوع به خرج بدید...

- دقت کردین تعداد خواننده های ایران از شنونده ها داره بیشتر میشه؟

- دقت کردین اون تفریحاتی که تو فرجه امتحان ها به ذهن آدم میرسه تو تابستون به ذهنش نمیرسه!

- دقت کردین بیشتر مواقع احساس می کنیم گوشیمون زنگ خورده بعد که نگاه می کنیم می بینیم یه توهم ویبره ای بیش نبوده؟!
نوشته شده در تاريخ جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, توسط سروش محمدی |

                            










نوشته شده در تاريخ جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, توسط سروش محمدی |

 زنی سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند.یکروز تصمیم گرفت میزان علاقه ای که دامادهایش به او دارند را ارزیابی کند.

یکی از دامادها را به خانه اش دعوت کرد و در حالی که در کنار استخر قدم میزدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت. دامادش فوراً شیرجه رفت توی آب و او را نجات داد. فردا صبح یک ماشین پژو ٢٠۶ نو جلوی پارکینگ خانه داماد بود و روی شیشه اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»

زن همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فوراً شیرجه رفت توی آب و جان زن را نجات داد. داماد دوم هم فردای آن روز یک ماشین پژو ٢٠۶ نو هدیه گرفت که روی شیشه اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»

نوبت به داماد آخری رسید. زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت. اما داماد از جایش تکان نخورد. او پیش خود فکر کرد وقتش رسیده که این پیرزن از دنیا برود پس چرا من خودم را به خطر بیاندازم؟ همین طور ایستاد تا مادر زنش در آب غرق شد و مرد.

فردا صبح یک ماشین بی ام ‌و آخرین مدل جلوی پارکینگ خانه داماد سوم بود که روی شیشه اش نوشته بود:«متشکرم! ازطرف پدر زنت» !!

نوشته شده در تاريخ جمعه 6 مرداد 1391برچسب:, توسط سروش محمدی |

مرغيه مرغ

..

صف همه چي ديده بودم بجز: صف مرغ!!!

 

صف مرغ:نفري 2 مرغ كيلويي 4700 تومان.

 

بدون صف كيلويي 7500 تومان.

 

 

صداي هيچ دانشجويي هم در نمياد؟؟؟قبلا ي چيز گرون ميشد دانشجوا اعتراض ميكردن!و حالا.....

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, توسط سروش محمدی |

سلام...

چنتا عکس یادگاری از بچه ها میذارم امیدوارم خوشتون بیاد.

 

آخرین روز در خوابگاه 5/5 ستاره طالقانی....

 

 

ما دعوت کردیم بیاین بریم طزرجون ولی استقبال نشد!!!!

 

 

امیدوارم با کنار گذاشتن اختلافات اندک بتونیم ترم ها وسالهای بعد با هم بهتر باشیم و عکس های جامع تری  بگیریم!!!

 

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 25 تير 1391برچسب:, توسط سروش محمدی |

آقا ما تف ، شما آبشار نیاگارا  
ما بدبخت حقیر ، شما کوروش کبیر
ما واشر ، شما ارباب حلقه ها
ما طرح مسکن مهر ، شما برج العربی
ما مینیمم نسبی ، شما ماکسیمم مطلق
اقا ما قیژقیژ دیال آپ ، شما امواج وایرلس
 آقا ما پراید شما پرادو 
ما باد بزن دستی شما کولر گازی نانو 
ما 1100 شما iPhone 4s 
ما امشب شما هزار و یک شب!!!!!!!!!!!!!
آقا ما پت ومت شما آیکیو سان
آقا ما بخیه , شما چفیه
آقا ما شب تار، شما صبح امید!
ما ورزش از نگاه دو شما برنامه نود!

ما فـــ شما فرحزاد !!  ما بتمرگ شما بفرما! 

ما هی آره شما هی نه .
آقا ما شورش قبیله ای ، شما گفتگوی تمدن ها
آقا ما لکنت زبون، شما سخنگوی دولت
ما پوچ شما گل !
آقا ما بنال بینیم با....شما خواهش میکنم بفرمایید
ما چی کوفت میکنی....شما چی میل داری عزیزم؟!
ما فلافل شما مدیر عامل پخش فراورده های گوشتی
ما مُخـمون تاب داره شما حیـاطـتون !
ما افتاده ، شما پاس کرده 
ما کولر ابی ، شما کولر گازی ال جی
اقا ما برف شما بهمن
اقا ما چاکریم ، شما نایس تو میت یو
اقا ما کوله پشتی ، شما کوله باری از تجربه
ما " صرفا جهت اطلاع و فاقد هرگونه ارزش" شما " کپی برابر اصل – ثبت با سند برابر است"
ما بله قربان – بله قربان ...... شما خود سلطان 
ما علوم اول راهنمایی . شما بيوشيمي!!!

طبق فرمول بيوشيميوف به دندونا نفري دو كيلو نمره دادن ،به ما فله اي....

بعضيا هم وقتي خرشون از پل گذشت اومدن و پست تشكر گذاشتن!!!

كجايند عدالت خواهان؟؟؟

 

 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 21 تير 1391برچسب:, توسط سروش محمدی |
.: Weblog Themes By LoxBlog :.