پزشکی 90 یزد

 

در ٤ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... کثیف نکردن شلوار
در ٦ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... پیدا کردن راه خانه از مدرسه

در ١٢ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... داشتنِ دوست


در ١٨ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... گرفتن گواهى نامه رانندگى


در ٢٠ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... برقرارى رابطه


در ٣٥ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... پول داشتن


در ٤٥ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... پول داشتن


در ٥٥ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... پول داشتن


در ٦٠ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... برقرارى رابطه


در ٦٥ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... تمدید گواهى نامه رانندگى


در ٧٠ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... داشتنِ دوست


در ٧٥ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... پیدا کردن راه خانه


در ٨٠ سالگى ... موفقیت عبارت است از ... کثیف نکردن شلوار!!!!!!
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, توسط مهدی جلادت |

 

 

حیف نون کیس کامپیوترش رو میبره تعمیرگاه می گه آقا اینو برای ما تعمیر کن.

مرده می گه: چه مشکلی داره؟
میگه: والا نمی دونم چرا چند روزه جا لیوانیش بیرون نمیاد

 

 

بر اثر شوخى غضنفر45 نفر كشته شدند! اين حادثه وقتى رخ داد كه غضنفر چشاى راننده اتوبوس گرفته بود و بهش ميگفت من كى ام!


 

 

غضنفر مي‌ميره مي‌ره اون دنيا، ازش مي‌پرسن چي شد مُردي؟ ميگه داشتم شير مي‌خوردم ! ميگن: شيرش فاسد بود؟ ميگه نه بابا، گاوه يهو نشست

 

 

به يکي ميگن اگه تو دریا کوسه بهت حمله کنه چکار می کنی؟ می گه می رم بالای درخت .می گن : تو دریا که درخت نیست يارو می گه: مجبورم می فهمی ؟ مجبورررررم

 

دختره ميره تعليم رانندگي ... ازش ميپرسند چطور بود ؟ ميگه : بد نبود ! اما معلمش خيلي مذهبي بود. ميگن : واسه چي؟ ميگه : والا من هر كاري ميكردم هر جايي ميپيچيدم ميگفت : يا اباالفضل ...يا حضرت عباس...يا امام حسين

 

 

يارو لنگ بوده با کشتي ميره سفر...وقتي برميگرده رفيقش ميگه خب سفر خوش گذشت؟؟ ميگه نه بابا همش استرس داشتم هي مي گفتن لنگرو بندازين تو آب

 

 

به عضنفر میگن از قفل فرمونت راضی هستی میگه آره فقط سر پیچ اذیت می کنه!

 

 

يه دفعه يه آفتاب پرست ميره رو جعبه مداد رنگی " هنگ " ميکنه

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, توسط مهرداد منصوری |

                     

 

 

 

 

    همیشه در زندگی سعی کنید مشکلات خود را به دریا بسپارید

 

                         www.3jokes.com - عکس، کلیپ، جوک، SMS

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, توسط مهرداد منصوری |


 
دو مرکز مهم فیزیک ذرات دنیا، سرن و تواترون تقریبا همزمان به یک نقطه تاریخی رسیده اند: اثبات وجود ذره بوزون هیگز یا همان ذره خدا.
پس از سال ها جستجو و هزینه های چند ده میلیاری برای یافتن یکی از ذرات بنیادی فیزیک، دانشمندان ایلینویزی روز دوشنبه اعلام کردند که آنها به اثبات انکه "ذره خدا - God's Particle" وجود دارد، بسیار نزدیک شده اند، اما هنوز قادر به نتیجه گیری نهایی نیستند. این محققان آخرین تجزیه و تحلیل های شان را بر اساس بیش از ۱۰ سال تحقیق و ایجاد برخورد میان ۵۰۰ تریلیون ذره در ذره کوب Tevatron منتشر کرده اند. این ذره کوب متعلق به آزمایشگاه Fermilab سازمان انرژی آمریکا است.
حال، دو روز بعد از اعلام نظر این دانشمندان، فیزیک دان هایی که در ذره کوب بزرگ پروتونی زیر کوه های آلپ مشغول فعالیت هستند، قصد دارند روز چهارشنبه آخرین نتایج تحقیقات شان را در سمینار آزمایشگاه فیزیک ذرات سرن در ژنو اعلام کنند.
سخنگوی یکی از دو آزمایش مستقل تجربی که در Tevatron انجام شده، می گوید: "داده های ما به طور قطع یک نقطه نظر قدرتمند درباره اثبات وجود بوزون هیگز هستند. اما هنوز برای تایید و تصدیق این کشف، نیازمند انتشار نتایج آزمایشات LHC (ذره کوب بزرگ) در اروپا هستیم."
اهمیت ذره خدا به این دلیل است که با یافتن آن، می توان منشاء جرم را توضیح داد، که یکی از مهمترین سوالات فیزیکدان ها برای درک و فهم شیوه کار جهان فعلی است. این ذره در واقع پاسخی به بسیاری از سوالات بنیادی درباره جهان هستی است. محققان سرن می گویند که اکنون داده های کاملا کافی برای نشان دادن جای پای ذرات بوزون هیگز را در اختیار دارند.
البته کشف ذرات بوزون هینگز قرار نیست که زندگی روزمره مردم را تحت تاثیر قرار دهد، بلکه کمک خواهد کرد تا زیربنای جهان هستی را به درستی توضیح دهیم. این کشف می تواند مدل های استاندارد فیزیکی را که برای توضیح دلیل جرم داشتن ذرات بنیادی استفاده می شوند، تایید کند.
نتایج به دست آمده از Tevatron حاصل دو آزمایش متفاوت است که پیشنهاد می کنند اگر ذره بوزون هینگز وجود داشته باشد، می تواند جرمی حدود ۱۱۵ تا ۱۳۵ گیگا الکترون ولت داشته باشد. یعنی چیزی بیش از ۱۳۰ برابر جرم پروتون! Luciano Ristori از فیزیک دانان آمریکایی می گوید: "پیدا کردن چهره دوست تان در یک استادیوم ورزشی از میان ۱۰۰هزار تماشاچی، ساده تر از جستجو به دنبال ذرات هیگز-مانند در میان ترلیون ها برخورد میان اتمی است.
حال نگاه ها به دستگاه ۱۰ میلیارد دلاری اروپایی است که میان مرز فرانسه و سوئیس با در اختیار داشتن بزرگترین و قدرتمندترین ذره شکن دنیا، بتواند God‪'‬s Particle را بالاخره پیدا کند. Sergio Bertolucci مدیر تحقیقات و محاسبات سرن ماه گذشته گفته بود: "اطلاعاتی که ما اکنون در دست داریم، دو برابر بیشتر از سال گذشته است. این داده ها کافی به نظر می رسند تا بدانیم آنچه در سال ۲۰۱۱ اثراتش را مشاهده کردیم، هنوز درست و به جاست یا از بین رفته است. اکنون زمان بسیار حساس و سرنوشت سازی است."

 

 



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, توسط مهدی جلادت |

روزی فرا خواهد رسید که جسم من آنجا زیر ملحفه سفید پاکیزه ای که از چهار طرفش زیر تشک تخت بیمارستان رفته است، قرار می گیرد و آدم هایی که سخت مشغول زنده ها و مرده ها هستند از کنارم می گذرند.

آن لحظه فرا خواهد رسید که دکتر بگوید مغز من از کار افتاده است و به هزار علت دانسته و ندانسته زندگیم به پایان رسیده است.

در چنین روزی، تلاش نکنید به شکل مصنوعی و با استفاده از دستگاه، زندگیم را به من برگردانید و این را بستر مرگ من ندانید. بگذارید آن را بستر زندگی بنامم. بگذارید جسمم به دیگران کمک کند که به حیات خود ادامه دهند.

چشمهایم را به انسانی بدهید که هرگز طلوع آفتاب، چهره یک نوزاد و شکوه عشق را در چشم های یک زن ندیده است.

قلبم را به کسی هدیه بدهید که از قلب جز خاطره ی دردهایی پیاپی و آزار دهنده چیزی به یاد ندارد.

خونم را به نوجوانی بدهید که او را از تصادف ماشین بیرون کشیده اند و کمکش کنید تا زنده بماند تا نوه هایش را ببیند.

کلیه هایم را به کسی بدهید که زندگیش به ماشینی بستگی دارد که هر هفته خون او را تصفیه می کند.

استخوان هایم، عضلاتم، تک تک سلول هایم و اعصابم را بردارید و راهی پیدا کنید که آنها را به پاهای یک کودک فلج پیوند بزنید.

هر گوشه از مغز مرا بکاوید، سلول هایم را اگر لازم شد، بردارید و بگذارید به رشد خود ادامه دهند تا به کمک آنها پسرک لالی بتواند با صدای دو رگه فریاد بزند و دخترک ناشنوایی زمزمه باران را روی شیشه اتاقش بشنود.

آنچه را که از من باقی می ماند بسوزانید و خاکسترم را به دست باد بسپارید، تا گلها بشکفند.

اگر قرار است چیزی از وجود مرا دفن کنید بگذارید خطاهایم، ضعفهایم و تعصباتم نسبت به همنوعانم دفن شوند.

گناهانم را به شیطان و روحم را به خدا بسپارید و اگر گاهی دوست داشتید یادم کنید.

عمل خیری انجام دهید، یا به کسی که نیازمند شماست، کلام محبت آمیزی بگویید.

اگر آنچه را که گفتم برایم انجام دهید، همیشه زنده خواهم ماند ...

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, توسط مهدی جلادت |

شعر زیر به نام "احمدک" که در وصف همنوع سروده شده خیلی زیباست. البته متاسفانه این سروده در چندین وبلاگ مختلف به نام اشخاص مختلف ثبت شده ولی با توجه به مستندات موجود این شعر سروده مرحوم مهندس علی اصغر اصفهانی، متخلص به سلیم می باشد که آنرا در سال ۱۳۳۴ در کرمان سروده اند. ایشان از معلمان کرمانی و نیز از شعرای معاصر و برجسته کرمان می باشند که چندین شعر از ایشان در کتاب تذکره شعرای کرمان چاپ شده است. این شعر فقر و غنا و تبعیض طبقاتی در جامعه را بخوبی بیان کرده که بسیار تامل برانگیز است. امیدوارم از خوندنش لذت ببرید ...

مثنـوی احمـدک

معلم چو آمد، به ناگه کلاس؛
چوشهری فروخفته خاموش شد
سخن های ناگفته در مغزها
به لب نارسیده فراموش شد

معلم ز کار مداوم مدام
غضبناک و فرسوده و خسته بود
جوان بود و در عنفوان در شباب
جوانی از او رخت بر بسته بود

سکوت کلاس غم آلود را
صدای رسای معلم شکست
زجا احمدک جست و بند دلش
از این بی خبر بانگ ناگه گسست

"بیا احمدک درس دیروز را
بخوان تا بدانم که سعدی چه گفت"
ولی احمدک درس ناخوانده بود
به جز آنچه دیروز از وی شنفت

عرق چون شتابان سرشک ستم
خطوط خجالت به رویش نگاشت
لباس پر از وصله و ژنده اش
به روی تن لاغرش لرزه داشت

زبانش به لکنت بیفتاد و گفت
"بنی آدم اعضای یکدیگرند"
وجودش به یکباره فریاد کرد
"که در آفرینش ز یک گوهرند"

در اقلیم ما رنج بر مردمان
زبان و دلش گفت بی اختیار
"چو عضوی به درد آورد روزگار"
"دگر عضوها را نماند قرار"

"تو کز…، تو کز…" وای یادش نبود
جهان پیش چشمش سیه پوش شد
نگاهی ز سنگینی از روی شرم
به پایین بیفکند و خاموش شد

در اعماق مغزش به جز درد و رنج
نمی کرد پیدا کلامی دگر
در آن عمر کوتاه او خاطرش
نمی داد جز آن پیامی دگر

ز چشم معلم شراری جهید
نماینده آتش خشم او
درونش پر از نفرت و کینه گشت
غضب می درخشید در چشم او

"چرا احمدِ کودنِ بی شعور،"
معلم بگفتا به لحنی گران
"نخواندی چنین درس آسان بگو"
"مگر چیست فرق تو با دیگران؟"

عرق از جبین، احمدک پاک کرد
خدایا چه می گوید آموزگار
نمی داند آیا که در این دیار
بود فرق مابین دار و ندار؟

چه گوید؟ بگوید حقایق بلند؟
به شرحی که از چشم خود بیم داشت
بگوید که فرق است مابین او
و آنکس که بی حد زر و سیم داشت؟

به آهستگی احمد بی نوا
چنین زیر لب گفت با قلب چاک
"که آنان به دامان مادر خوشند
و من بی وجودش نهم سر به خاک

به آنها جز از روی مهر و خوشی
نگفته کسی تاکنون یک سخن
ندارند کاری به جز خورد و خواب
به مال پدر تکیه دارند و من

من از روی اجبار و از ترس مرگ
کشیدم از آن درس بگذشته دست
کنم با پدر پینه دوزی و کار
ببین دست پر پینه ام شاهد است"

سخن های او را معلم برید
هنوز او سخن های بسیار داشت
دلی از ستم کاری ظالمان
نژند و ستمدیده و زار داشت ؟

معلم بکوبید پا بر زمین
و این پیک قلب پر از کینه است
"به من چه که مادر ز کف داده ای ؟"
"به من چه که دستت پر از پینه است ؟!"

رود یک نفر پیش ناظم که او
به همراه خود یک فلک آورد
نماید پر از پینه پاهای او
ز چوبی که بهر کتک آورد !

دل احمد آزرده و ریش گشت
چو او این سخن از معلم شنفت
ز چشمان او کورسویی جهید
به یاد آمدش شعر سعدی و گفت :

ببین، یادم آمد، دمی صبر کن
تامــل، خــدا را، تامــل، دمـی ...
"تو کز محنت دیگران بی غمی"
"نشاید که نامت نهند آدمی!"

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, توسط مهدی جلادت |

- به سلامتی پاک کن که به خاطر اشتباه دیگران، خودش رو کوچیک می کنه

- از دکمه «اینتر»، رفیق روزهای عصبانیت هامون ممنونیم که زیر بار سخت ترین ضربات دست ما صداش در نمیاد!

- اگر می خواهید خوشبخت باشید زندگی را به یک هدف گره بزنید، نه به اشیاء ...

- به کسانی که پشت سر شما حرف می زنند بی اعتنا باشید. آنها به همانجا تعلق دارند، یعنی دقیقا پشت سر شما...

- زندگی مانند یک سوال چند گزینه ای است، گاهی این گزینه ها هستند که باعث سردرگمی شما می شوند...

- یکی می گفت: باید از کنار مشکلات با سرعت عبور کنی و بگی: «میگ میگ» اما نمی دونست مشکلات نشستن رومون میگن: «انگوری انگوری»

- آدم ها دو دسته هستن، اونهایی که در جواب «پاشو بریم» میگن کجا؟ و اونایی که میگن بریم...

- سخت ترین مرحله در درمان و ترک بیشعوری، همان مرحله نخست است؛ یعنی پذیرفتن بیشعور بودن...!

- زمانی که خاطره های تان از امیدهای تان قوی تر شدند، روزگار افول تان در راه است...

- وقتی به کسی بطور کامل و بدون هیچ شک و تردیدی اعتماد می کنید در نهایت دو نتیجه کلی خواهید داشت: «شخصی برای زندگی» یا «درسی برای زندگی»...

- انسان مغرور همانند شخصی است که بر قله کوهی ایستاده و همگان را کوچک می پندارد و غافل از اینکه مردم از پایین قله او را کوچک می بینند...

- اگر می خواهی دروغی نشنوی، اصراری برای شنیدن حقیقت مکن...

- لشکری از گوسفندان به فرماندهی یک شیر بهتر از لشکری از شیران، به فرماندهی یک گوسفند است!

- اگر باور داشته باشیم که فردا روز بهتری خواهد بود، سختی امروز را آسانتر می توانیم تحمل کنیم...

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, توسط مهدی جلادت |

به گزارش ایران ویج ، سیر تحول خودرو های پلیس راهنمایی و رانندگی طی 70سال اخیر جالب است. از دهه 1320 كه خودرو های آلمانی، انگلیسی و آمریكایی به خدمت شهربانی كل كشور درآمدند تا امروز كه از بنز، پژو و زانتیا برای كارهای مربوطه استفاده میشود.

شاید كمتر كسی به نوع خودروها و تجهیزات به كار رفته در آنها توجه كرده باشد ولی آنچه مسلم است اینكه صرف‌نظر از قدمت طولانی استفاده از خودرو در این بخش تنها ظرف چند سال اخیر شاهد ارتقای تجهیزات در این خودروها بوده‌ایم به عبارت دیگر خودروهای پلیس شاید بیش از 60 سال جز به چراغهای گردان، بی‌سیم و بلندگو به چیز دیگری مجهز نبودند اما امروز به سیستم‌هایی نظیر دوربین‌های خودكار، دستگاه‌های GPS، لوازم تشخیص مصرف نوشابه‌های الكلی توسط رانندگان، امكانات رایانه‌ای و ... تجهیز شده‌اند. در ادامه به سیر تحول این خودروها اشاره می‌كنیم.


مدلی از بنز قدیمی، حدود 67 سال پیش یعنی در سال 1940 میلادی ساخته و برای به كارگیری در شهربانی روانه تهران شد. در آن روزگار هنوز خودروهای پلیس به چرا‌غ‌های گردان، بی‌سیم و بلندگو مجهز نشده بودند.

فولكس‌واگن قورباغه‌ای شكل با دو رنگ مشكی و سفید كه به یك چراغ‌گردان آبی‌رنگ و یك دستگاه بی‌سیم با برد محدود مجهز شده بود از جمله وسایل نقلیه مورد استفاده پلیس راهنمایی و رانندگی در آن زمان بود. این خودرو  هم‌اكنون در پاركینگ نیروی انتظامی خاك می‌خورد.

 

 

 

 



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, توسط مهدی جلادت |

مرغيه مرغ

..

صف همه چي ديده بودم بجز: صف مرغ!!!

 

صف مرغ:نفري 2 مرغ كيلويي 4700 تومان.

 

بدون صف كيلويي 7500 تومان.

 

 

صداي هيچ دانشجويي هم در نمياد؟؟؟قبلا ي چيز گرون ميشد دانشجوا اعتراض ميكردن!و حالا.....

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, توسط سروش محمدی |

                                            

روزی خانمی در حال بازی گلف بود که توپش تو جنگل افتاد. او دنبال توپ رفت و دید که یک قورباغه در تله گیر کرده است.
قورباغه به او گفت : اگر مرا از این تله آزاد کنی سه آرزوی تو را برآورده می کنم .
زن قورباغه را آزاد کرد و قورباغه گفت : "متشکرم" ولی من یادم رفت بگویم شرایطی برای آرزوهایت هست؛ هر آرزویی داشته باشی شوهرت 10 برابر آن را میگیرد.
زن گفت :....

اشکال ندارد !
زن برای اولین آرزویش میخواست که زیباترین زن دنیا شود !
قورباغه اخطار داد که شما متوجه هستید با این آرزو شوهر شما نیز جذابترین مرد دنیا می شود و تمام زنان به او جذب خواهند شد ؟
زن جواب داد : اشکالی ندارد من زیباترین زن جهان خواهم شد و او فقط به من نگاه میکند !
بنابراین اجی مجی ....... و او زیباترین زن جهان شد !
برای آرزوی دوم خود، زن میخواست که ثروتمندترین زن جهان باشد !
قورباغه گفت : این طوری شوهرت ثروتمندترین مرد جهان خواهد شد و او 10 برابر از تو ثروتمندتر می شود.
زن گفت اشکالی ندارد ! چون هرچه من دارم مال اوست و هرچه او دارد مال من است ...
بنابراین اجی مجی ....... و او ثروتمندترین زن جهان شد !
سپس قورباغه از آرزوی سوم زن سوال کرد و او جواب داد :
من دوست دارم که یک سکته قلبی خفیف بگیرم.....

 

 

 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, توسط مهرداد منصوری |

این چیستان رو بیل گیتس در سال ۲۰۰۲ طراحی کرد تا از میان ۱۰۰ مهندس یکی رو برای شرکتش انتخاب کنه.خیلی قدیمیه ولی شاید برا بعضیا جدید باشه

دو اتاق در مجاورت هم قرار دارند. هر کدام یک در دارند ولی هیچ کدام پنجره ندارند. درهایشان که بسته باشد درون اتاقها کاملا تاریک است.

در یک اتاق سه چراغ برق به توانهای ۱۰۰، ۱۱۰ و ۱۲۰ وات و در اتاق دیگر سه کلید برق مثل هم وجود دارد. ما نمیدانیم کدام کلید کدام چراغ را روشن میکند (مثلا نمیدانیم آیا کلید وسطی مربوط است به چراغ وسطی یا به چراغهای دیگر اما بطور قطع میدانیم که هر کدام از کلید ها یکی از چراغها را روشن میکند. همچنین ترتیب چراغها را هم نمیدانیم).

 

شما معلوم کنید که هر کلید مربوط به کدام چراغ است. برای اینکار و در شروع، شما باید در اتاق کلیدها باشید و کار را از آنجا شروع کنید. شما میتوانید هر چند مرتبه که بخواهید کلیدها را روشن و خاموش کنید. اما شما تنها هستید و نمیتوانید از کسی کمک بگیرید و هیچ گونه وسیله ای هم، خواه برقی، خواه غیر برقی به همراه ندارید و مهمتر از همه اینکه شما حق ندارید بیش از یک بار وارد اتاق چراغ ها شوید و وقتی که وارد شدید و بیرون آمدید، دیگر نمی توانید مجددا وارد آن اتاق بشوید.حال بفرمایید که هر کلید کدام چراغ را روشن می کند؟



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 27 تير 1391برچسب:, توسط الهام نعمت اللهی |

شعری فوق العاده از استادقیصر امین پور که من شخصا خیلی این شعر رو دوست دارم...

 

هرچند که دلتنگ تر از تنگ بلورم

باکوه غمت سنگ تر ازسنگ صبورم

اندوه من انبوه تر از دامن الوند

بشکوه تر از کوه دماوند غرورم

یک عمرپریشانی دل بسته به مویی ست

تنها سر مویی ز سر موی تو دورم

ای عشق به شوق تو گذر میکنم از خویش

تو قاف قرار من و من عین عبورم

بگذار به بالای بلند تو ببالم

کز تیره ی نیلوفرم و تشنه ی نورم

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 27 تير 1391برچسب:, توسط الهام نعمت اللهی |

فرزند عزيزم:

آن زمان که مرا پير و از کار افتاده يافتي،
اگر هنگام غذا خوردن لباسهايم را کثيف کردم ويا نتوانستم لباسهايم را بپوشم
اگر صحبت هايم تکراري و خسته کننده است
صبور باش و درکم کن
يادت بياور وقتي کوچک بودي مجبور ميشدم روزي چند بار لباسهايت را عوض کنم
براي سرگرمي يا خواباندنت مجبور ميشدم بارها و بارها داستاني را برايت تعريف کنم...
وقتي نميخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن

وقتي بي خبر از پيشرفتها و دنياي امروز سوالاتي ميکنم،با تمسخر به من ننگر
وقتي براي اداي کلمات يا مطلبي حافظه ام ياري نميکند،فرصت بده و عصباني نشو
وقتي پاهايم توان راه رفتن ندارند،دستانت را به من بده...همانگونه که تو اولين قدمهايت را کنار من برميداشتي....

زماني که ميگويم ديگر نميخواهم زنده بمانم و ميخواهم بميرم،عصباني نشو..روزي خود ميفهمي
از اينکه در کنارت و مزاحم تو هستم،خسته و عصباني نشو
ياريم کن همانگونه که من ياريت کردم
کمک کن تا با نيرو و شکيبايي تو اين راه را به پايان برسانم

فرزند دلبندم،دوستت دارم

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 27 تير 1391برچسب:, توسط مهدی جلادت |

 


 
 

خواهشا به خانم ها و آقایون دکتر برنخوره آخه خداییش واقعیت داره شنبه واسه پیگیری مقاله رفته بودم افشار با دکتر بهجتی صحبت کنم یه چیزی واسم نوشتن از هر طرف نگاه کردم نفهمیدم چیه!! گفتم والا من هنوز نمیتونم خط دکترها رو بخونم منشیه که اونجا بود گفت تا اونجایی که من میدونم ایشون خوش خط ترین پزشک افشار هستن!!!

 
 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, توسط فاطمه السادات |

استادى از شاگردانش پرسید: چرا ما وقتى عصبانى هستیم داد می‌زنیم؟ چرا مردم هنگامى كه خشمگین هستند صدایشان را بلند می‌كنند و سر هم داد می‌كشند؟

شاگردان فكرى كردند و یكى از آنها گفت: چون در آن لحظه، آرامش و خونسردیمان را از دست می‌دهیم.

استاد پرسید: این كه آرامشمان را از دست می‌دهیم درست است امّا چرا با وجودى كه طرف مقابل كنارمان قرار دارد داد می‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى ملایم صحبت كرد؟ چرا هنگامى كه خشمگین هستیم داد می‌زنیم؟

شاگردان هر كدام جواب‌هایى دادند امّا پاسخ‌هاى هیچكدام استاد را راضى نكرد...

سرانجام او چنین توضیح داد: هنگامى كه دو نفر از دست یكدیگر عصبانى هستند، قلب‌هایشان از یكدیگر فاصله می‌گیرد. آنها براى این كه فاصله را جبران كنند مجبورند كه داد بزنند. هر چه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر است و آنها باید صدایشان را بلندتر كنند.

سپس استاد پرسید: هنگامى كه دو نفر عاشق همدیگر باشند چه اتفاقى می‌افتد؟

آنها سر هم داد نمی‌زنند بلكه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌كنند.

چرا؟ چون قلب‌هایشان خیلى به هم نزدیك است. فاصله قلب‌هاشان بسیار كم است.

استاد ادامه داد: هنگامى كه عشقشان به یكدیگر بیشتر شد، چه اتفاقى می‌افتد؟

آنها حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌كنند و عشقشان باز هم به یكدیگر بیشتر می‌شود.

سرانجام، حتى از نجوا كردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یكدیگر نگاه می‌كنند!

این هنگامى است كه دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آن‌ها باقى نمانده باشد... :heart::heart::heart:

 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, توسط مهنازرستگار |


مردی متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنوایی اش کم شده است…

به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولی نمی دانست این موضوع را چگونه با او درمیان بگذارد.
به این خاطر، نزد دکتر خانوادگی شان رفت و مشکل را با او درمیان گذاشت.
دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیقتر به من بگویی که میزان ناشنوایی همسرت چقدر است، آزمایش ساده ای وجود دارد. این کار را انجام بده و جوابش را به من بگو…

« ابتدا در فاصله ۴ متری او بایست و با صدای معمولی، مطلبی را به او بگو. اگر نشنید، همین کار را در فاصله ۳ متری تکرار کن. بعد در ۲ متری و به همین ترتیب تا بالاخره جواب بدهد. »

آن شب همسر آن مرد در آشپزخانه سرگرم تهیه شام بود و خود او در اتاق پذیرایی نشسته بود. مرد به خودش گفت: الان فاصله ما حدود ۴ متر است. بگذار امتحان کنم.

سپس با صدای معمولی از همسرش پرسید:

« عزیزم ، شام چی داریم؟ »

جوابی نشنید بعد بلند شد و یک متر به جلوتر به سمت آشپزخانه رفت و همان سوال را دوباره پرسید و باز هم جوابی نشنید. بازهم جلوتر رفت و به درب آشپزخانه رسید. سوالش را تکرار کرد و بازهم جوابی نشنید. این بار جلوتر رفت و درست از پشت همسرش گفت:

« عزیزم شام چی داریم؟ »

و همسرش گفت:

« مگه کری؟! » برای چهارمین بار میگم: « خوراک مرغ » !!

 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, توسط مهنازرستگار |

روزی دخترک از مادرش پرسید: 'مامان  نژاد انسان ها از کجا اومد؟مادر جواب داد: خداوند آدم و حوا را خلق کرد. اون ها بچه دار شدند و این جوری نژادانسان ها به وجود اومد.
دو روز بعد دختر همین سوال رو از پدرش پرسید.
پدرش پاسخ داد: 'خیلی سال پیش میمون ها تکامل یافتند و نژاد انسان ها پدید اومد..'
دخترک که گیج شده بود نزد مادرش رفت و گفت:مامان  تو گفتی خدا انسان ها روآفرید ولی بابا میگه انسان ها تکامل یافته ی میمون ها هستند...من که نمی فهمم!
مادرش گفت: عزیز دلم خیلی ساده است. من بهت در مورد خانواده ی خودم گفتم و بابات درمورد خانواده ی خودش!
 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, توسط مهنازرستگار |

                                                       مادر من فقط یک چشم داشت

                                   

مادر من فقط يك چشم داشت . من از اون متنفر بودم ... اون هميشه مايه خجالت من

بود

 

اون براي امرار معاش خانواده براي معلم ها و بچه مدرسه اي ها غذا مي پخت

يك روز اومده بود دم در مدرسه كه به من سلام كنه و منو با خود به خونه ببره

خيلي خجالت كشيدم . آخه اون چطور تونست اين كار رو بامن بكنه ؟

به روي خودم نياوردم ، فقط با تنفر بهش يه نگاه كردم وفورا از اونجا دور شدم

روز بعد يكي از همكلاسي ها منو مسخره كرد و گفت ايي يي يي .. مامان تو فقط يك

چشم داره

فقط دلم ميخواست يك جوري خودم رو گم و گور كنم . كاش زمين دهن وا ميكرد و

منو ..

كاش مادرم يه جوري گم و گور ميشد...

روز بعد بهش گفتم اگه واقعا ميخواي منو بخندوني و خوشحال كني چرا نميميري ؟

 



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, توسط مهرداد منصوری |

                                     

روزی دوستی از ملانصرالدین پرسید : ملا ، آیا تا بحال به فکر ازدواج افتادی ؟

ملا در جوابش گفت : بله ، زمانی که جوان بودم به فکر ازدواج افتادم

دوستش دوباره پرسید : خب ، چی شد ؟

ملا جواب داد : بر خرم سوار شده و به هند سفر کردم ، در آنجا با دختری آشنا شدم که بسیار زیبا بود ولی من او را نخواستم ، چون از مغز خالی بود

به شیراز رفتم : دختری دیدم بسیار تیزهوش و دانا ، ولی من او  را هم نخواستم ، چون زیبا نبود

ولی آخر به بغداد رفتم و با دختری آشنا شدم که هم بسیار زیبا و همینکه ، خیلی دانا و خردمند و تیزهوش بود . ولی با او هم ازدواج نکردم

دوستش کنجاوانه پرسید : چرا ؟

ملا گفت : برای اینکه او خودش هم به دنبال چیزی میگشت ، که من میگشتم

هیچ کس کامل نیست

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 26 تير 1391برچسب:, توسط مهرداد منصوری |

سلام...

چنتا عکس یادگاری از بچه ها میذارم امیدوارم خوشتون بیاد.

 

آخرین روز در خوابگاه 5/5 ستاره طالقانی....

 

 

ما دعوت کردیم بیاین بریم طزرجون ولی استقبال نشد!!!!

 

 

امیدوارم با کنار گذاشتن اختلافات اندک بتونیم ترم ها وسالهای بعد با هم بهتر باشیم و عکس های جامع تری  بگیریم!!!

 

نوشته شده در تاريخ یک شنبه 25 تير 1391برچسب:, توسط سروش محمدی |

آقا ما تف ، شما آبشار نیاگارا  
ما بدبخت حقیر ، شما کوروش کبیر
ما واشر ، شما ارباب حلقه ها
ما طرح مسکن مهر ، شما برج العربی
ما مینیمم نسبی ، شما ماکسیمم مطلق
اقا ما قیژقیژ دیال آپ ، شما امواج وایرلس
 آقا ما پراید شما پرادو 
ما باد بزن دستی شما کولر گازی نانو 
ما 1100 شما iPhone 4s 
ما امشب شما هزار و یک شب!!!!!!!!!!!!!
آقا ما پت ومت شما آیکیو سان
آقا ما بخیه , شما چفیه
آقا ما شب تار، شما صبح امید!
ما ورزش از نگاه دو شما برنامه نود!

ما فـــ شما فرحزاد !!  ما بتمرگ شما بفرما! 

ما هی آره شما هی نه .
آقا ما شورش قبیله ای ، شما گفتگوی تمدن ها
آقا ما لکنت زبون، شما سخنگوی دولت
ما پوچ شما گل !
آقا ما بنال بینیم با....شما خواهش میکنم بفرمایید
ما چی کوفت میکنی....شما چی میل داری عزیزم؟!
ما فلافل شما مدیر عامل پخش فراورده های گوشتی
ما مُخـمون تاب داره شما حیـاطـتون !
ما افتاده ، شما پاس کرده 
ما کولر ابی ، شما کولر گازی ال جی
اقا ما برف شما بهمن
اقا ما چاکریم ، شما نایس تو میت یو
اقا ما کوله پشتی ، شما کوله باری از تجربه
ما " صرفا جهت اطلاع و فاقد هرگونه ارزش" شما " کپی برابر اصل – ثبت با سند برابر است"
ما بله قربان – بله قربان ...... شما خود سلطان 
ما علوم اول راهنمایی . شما بيوشيمي!!!

طبق فرمول بيوشيميوف به دندونا نفري دو كيلو نمره دادن ،به ما فله اي....

بعضيا هم وقتي خرشون از پل گذشت اومدن و پست تشكر گذاشتن!!!

كجايند عدالت خواهان؟؟؟

 

 

نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 21 تير 1391برچسب:, توسط سروش محمدی |

 

                                                     

                دل روشنی دارم ای عشق

                 صدایم کن از هر کجا می توانی

                  صدا کن مرا از صدفهای سرشار ِ باران

                  صدا کن مرا از گلوگاه سبز ِ شکفتن

                  صدایم کن از خلوتِ خاطراتِ پرستو

                  بگو پشت پرواز ِ مرغانِ عاشق

                   چه رازی است ؟

                        بگو با کدامین نفس

                              می توان تا کبوتر سفر کرد ؟

                 بگو با کدامین افق

                          می توان تا شقایق خطر کرد ؟

                  مرا می شناسی تو ای عشق

                  من از آشنایانِ احساسِ آبم

                  و همسایه ام مهربانی است

                   و طوفانِ یک گُل

                    مرا زیر و رو کرد

                    دلِ تشنه ای دارم ای عشق

                   صدایم کن از بارش ِ بید مجنون

 

                   صدایم کن از ذهنِ زاینده ابر

                   مرا زنده کن در نفسهای بار آور ِ برگ

                    مرا خنده کن بر لبانی

                    که شب را نگفتند

                    مرا آشنا کن به گُلهای شوقی

                                 که این سو شکستند و آنسو شکفتند

                       تو را می شناسم من ای عشق

                      شبی عِطر ِ گام ِ تو در کوچه پیچید

                       من از شعر ، پیراهنی بر تنم بود

                      به دستم چراغ ِ دلم را گرفتم

                      و در کوچه عطر ِ عبور ِ تو پُر بود

                       و در کوچه باران چه یکریز و سرشار

                        گرفتم به سر چتر باران

                     کسی در نگاهم نفس زد

                      و سرتاسر شب

                      پُر از جست و جوی تو بودم

                      و سر تاسر ِ روز

                       پُر از جست و جوی تو هستم

                      صدایم کن ای عشق

                     صدایم کن از پشت ِ این جست و جوی همیشه

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 20 تير 1391برچسب:, توسط مهرداد منصوری |

 

 
هوا بارانی و خدا از همیشه به من نزدیک تر بود . آهسته در گوشم زمزمه کرد : ای انسان به باران بنگر که چگونه خود را عاشقانه فدا می کند ، تا حیاتی نو به ارمغان آورد ...

و به آفتاب نگاه کن صادقانه می سوزد تا گرمای وجودش گردون زندگی را بچرخاند ...

حال ای انسان به خاک نظاره کن که با چه گذشتی به همه اجازه می دهد تا از ذره ذره ی وجودش بهره مند شوند ...

و به ماه فکر کن او فداکارانه نور را از آفتاب تقاضا می کند ، تا تو ای انسان در تاریکی شب نهراسی ...

آری ، گفتنی ها زیاد است اما خرد تو از درک این حقایق عاجز و نا توان است !

و دوباره سکوتی عمیق همه جا را فرا گرفت . . .

این بار خداوند از دریچه ی قلبم با من سخن می گفت . تمام بدنم به لرزه در آمده بود و عظمتی بس شگرف تمام وجودم را احاطه کرده بود !

خدا به من گفت : ای انسان ای کسی که تمام فرشتگان در عرش بر تو سجده کردند . تو چه کردی ؟ مگر من از روح خودم در تو ندمیده بودم ؟ آری مگر تو از جنس خاک نیستی ؟ پس فروتنی وگذشت خاک را کجا جا گذاشتی ؟ ای انسان ای اشرف مخلوقات پس شرافت یک انسان را به دست چه کسی سپرده ای ؟

آیا فراموش کرده ای روزی پروانه معصومیت را از تو آموخت ؟ و پرستو عشق را از تو به یادگار برد ؟

زمانی ملائکه تو را قدیس می دانستند و حتی ابلیس تو را تحسین می کرد . ای انسان تو گذر صادقانه را از یاد بردی و حتی نگاه کردن به شبنم در یک صبح روحانی را فراموش کردی ؟!

ای انسان ملائکه بازگشت دوباره ی تو به گوهر وجودیت را چشم انتظارند ...

 این ها را گفت و همه جا ساکت شد ...

من که این بار اشک ، دیدگان دنیوی ام را نابینا ساخته بود ولی دیده ی دلم از همیشه بینا تر بود ، با صدایی لرزان اما ملکوتی مانند همیشه توانستم بگویم...  خدایا مرا ببخش...
 

خدایا مرا بخش      www . ma3ta . com
 

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 20 تير 1391برچسب:, توسط مهنازرستگار |

از بچه‌های کودکستان سوال زیر پرسیده شد:

«اتوبوس شکل زیر به کدام طرف حرکت می‌کند؟»

 

به دقت به شکل نگاه کنید.

جواب سوال بالا را می‌دانید؟

تنها دو جواب وجود دارد: «چپ» یا «راست»

درباره‌اش فکر کنید …



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 20 تير 1391برچسب:, توسط مليحه |

 

 

     

 

 

  تنهايي من پاکترين و باوفاترين ياري است که در تمام زندگي پيدا کرده ام.

  تنهايي من با شادي هاي من شاد مي شود و با غم هاي من غمگين.

  تنهايي من هيچ وقت مرا تنها نگذاشته است.

  من هرگز تنها نبوده ام چون هميشه تنهايي من در کنار من بوده است.

  در فرهنگ تنهايي من خيانت جايي ندارد.

  تنهايي من به آساني به دست نيامده است.

  تنهايي من از انتهاي يک کوچه مه گرفته و غمگين با ناز و کرشمه به سمت من تنها

  آمده است.

  تنهايي من با تمام چيزهايي که در خود دارد مرا تنها نمي گذارد.

  در تنهايي من، غم ، اندوه، عشق،شادي،وخاطرات  من جاي گرفته است.

  در تنهايي من هميشه مي توان صداي موسيقي را شنيد.

  در تنهايي من هميشه کتابي براي خواندن هست.

  در تنهايي من اشک همچون مرواريدي مي درخشد.

  من تنهايي خود را دوست دارم.

  چون با وفاترين ياري است که در تمام زندگي پيدا کرده ام...




 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 19 تير 1391برچسب:, توسط مهرداد منصوری |

 

هر چه ميخاهد دل تنگت بنويس...

 

خاطره ...

انتقاد از....

و ...

لطفا شيرازي بازي در نياريد و بنويسيد!!!

 

نوشته شده در تاريخ دو شنبه 19 تير 1391برچسب:, توسط سروش محمدی |

فقط 1% جمعیت دنیا رو داریم، اون‌وقت 30% کشته‌های سوانح هوایی دنیا ایرانی‌اند، مملکته داریم؟

 

سوار هواپیما بشی انگار سوار عزرائیل شدی؛ اصفانیا راس میگن که دیگه بلیط دوطرفه رفت و برگشت بخری ریسک داره، باید فقط یه‌طرفه خرید که ضرر توش نباشه! مملکته داریم؟

 

ساعت دوازده شب چنان برفی اومد كه نگو، بعد يهو ابرا رفتن برفا آب شد كم مونده بود خورشيدم نصفه شبی طلوع كنه... مملکته داريم؟

 

بچه‌ها دور هم جمع شدن مثلا دارن می‌جنگن، بهشون می‌گم اسم چند تا پهلوان ایرانی رو بگین، می‌گن: اسپایدرمن، جومونگ، مختار! مملکته داریم؟

 

پول شارژ باطری موبایلمون از پول کارت شارژش بیشتر میشه، مملکته داریم؟

 

پلوپز خریدم، ساخت ایران (نمی‌گم کدوم شهر تا توهین حساب نشه!) روش نوشته «اتوماتیک» ولی توی دفترچه‌اش نوشته: اگه ته‌دیگ قهوه‌ای کمرنگ دوست دارین نیم ساعت، قهوه‌ای پررنگ 45 دقیقه و قهوه‌ای تیره یک ساعت صبر کنین و بعد پلوپز رو خاموش کنین! مملکته داریم؟

 

می‌ریم تو مغازه می‌پرسیم آقا شارژ دوتومنی ایرانسل چند؟ مملکته داریم؟

 

صندوق پیشنهادات و انتقادات گذاشتن تو بیمارستان، پره پوله. مملکته داریم؟

 

مدير باغ وحش پارك ارم تهران گفته مرگ ببر سیبری ممکن است ناشی از مصرف «گوشت خر» باشد. یعنی ما از ببر هم پوست کلفت‌تریم؟! مملکته داریم؟

 

زنگ زدم ۱۳۴ (سامانه هواگو) برای هواشناسی، میگه هوا هم اکنون صاف تا قسمتی ابری همراه با افزایش ابر، وزش باد و گردوغبار، با بارش پراکنده برف و باران و مه صبحگاهی. مملکته داریم؟

 

ماشین صفر رو از کمپانی تحویل گرفتیم، تا برسیم پمپ بنزین، بنزینش تموم شد؛ مملکته داریم؟

 

رفتم کلانتری میگم گوشیم رو گم کردم. میگه کجا گم گردی؟ میگم پارک. میگه چرا رفتی پارک؟؟؟؟ مملکته داریم؟

 

 

 



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 19 تير 1391برچسب:, توسط محمد بابایی |

 

من ،

طعم اولين نگاه تو را

دوره مي كنم هر روز .

تو ،

آيا

از تمامي آنهمه با هم بودن

چيزي به يادت هست؟

 

                                                         (میم)

نوشته شده در تاريخ شنبه 17 تير 1391برچسب:, توسط مهرداد منصوری |

 

من در این وسوسه شهر

دنبال کسی میگردم

که شبیه همه نیست

مثل آب است دلش

مثل پروانه ظریف

مثل تو رویایی

و نفس میکشد از عشق خدا

من در این وسوسه ی شهر پی

نیمه ی گمشده ی آینه ها میگردم


 

نوشته شده در تاريخ شنبه 17 تير 1391برچسب:, توسط مهرداد منصوری |

یتا کلاغوک خشوک           یتا پسوک پنیر دید

جلدی نشک کشید جس رو درخت

یتا روباه داش رد مشد       گفت:به به نشکت شم قناریوک

چه پر وبال جونی داری      یتا کچه بخون ببینم صداتم خشه

کلاغکه پنیر هش زیر بغل و گف          برو بچو (بوووووووق)خودتی

                  من بچه یزدم......

نوشته شده در تاريخ شنبه 17 تير 1391برچسب:, توسط فاطمه السادات |

 

گفتنی است آلبرت انیشتین این معما را در قرن نوزدهم میلادی نوشت. به گفته وی تنها 2 درصد از مردم جهان می توانند این معما را حل کنند و 98 درصد بقیه از عهده ی حل این مسئله بر نمی آیند. اگر شما خود را جزو همان 2 درصد افراد باهوش دنیا میدانید، پس این گوی و این میدان!  



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:, توسط مليحه |

سلام به همه ی دوستان

توی این پست دوتا سوال میذارم شاید قبلا خونده باشین

ولی امیدوارم برا کسانی که نخوندن جالب باشه

برای خود من که خییییییییلی عجیب وجالب بود



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 14 تير 1391برچسب:, توسط الهام نعمت اللهی |

                         عجیب ترین عکس های رادیولوژی

 

 

 

             

خانم اسکینر در ماه می سال 2001 در بیمارستان سنت جورج سیدنی تحت عمل جراحی قرار گرفت اما پس از عمل هنوز از درد شدید شکم رنج می برد و 18 ماه بعد با اصرار وی برای گرفتن عکس رادیولوژی، پزشکان از وجود قیچی در شکم وی آگاه شدند.

 

 

 



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, توسط مهرداد منصوری |

آرتور اشی قهرمان افسانه ای تنیس ویمبلدون به خاطر خونِ آلوده ای که در جریان یک عمل جراحی در سال 1983 دریافت کرد، به بیماری ایدز مبتلا شد و در بستر مرگ افتاد. او از سراسر دنیا نامه هایی از طرفدارانش دریافت کرد. یکی از طرفدارانش نوشته بود: چرا خدا تو را برای چنین بیماری انتخاب كرده است؟!
او در جواب گفت: در دنیا، 50 میلیون کودک بازی تنیس را آغاز می کنند. 5 میلیون نفر یاد می گیرند که چگونه تنیس بازی کنند.500 هزار نفر تنیس را در سطح حرفه ای یاد می گیرند.50 هزار نفر پا به مسابقات می گذارند. 5 هزار نفر سرشناس می شوند. 50 نفر به مسابقات ویمبلدون راه پیدا می کنند، چهار نفر به نیمه نهایی می رسند و دو نفر به فینال ... و آن هنگام که جام قهرمانی را روی دستانم گرفته بودم، هرگز نگفتم "خدایا چرا من؟" و امروز هم که از این بیماری رنج می کشم، نیز نمی گویم
"خدایا چرا من؟"

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 13 تير 1391برچسب:, توسط سروش محمدی |

 

این یک راز نیست

فقط کافی است به آخرین دستاوردهای متخصصین مرکز ملی هدایت (ارتقاء) سلامت و رفتار شناسی توکیو توجه کنیم!

آنها میگویند:

1. هرگز سیگار نکشید و اگر میکشید ، نیمه آخر آن را هیچ وجه نکشید.

                      

2. در حمام هیچگاه مستقیما زیر دوش آب گرم نفس نکشید. کلر یک قاتل تدریجی است.

3. هنگام شارژ موبایل ابتدا شارژر را به گوشی وصل کنید و سپس آن را به برق وصل کنید. بهتر است موبایل خاموش باشد.

4. چای بیشتر از یک روز مانده را اصلا ننوشید.

 

   

5. هنگام روشن کردن کولر اتومبیل خود ابتدا به مدت حداقل 5 دقیقه پنجره ها را باز بگذارید و در پمپ بنزینها کولر را خاموش نمایید.

.



 



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ دو شنبه 12 تير 1391برچسب:, توسط مهرداد منصوری |

 

                                                          

 

اگر تصاویر از کادر بیرون زده اند عذر خواهی می کنم چون اگر  تصاویر رو کوچک تر میکردم کیفیت تصاویر این  ایتالیایی خوشگل به هم می خورد



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 11 تير 1391برچسب:, توسط مهرداد منصوری |
نوشته شده در تاريخ یک شنبه 11 تير 1391برچسب:, توسط مهرداد منصوری |

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org


در اقیانوس اطلس، منطقه ای شگفت انگیز وجود دارد که تاکنون، تعداد زیادی از هواپیماها و کشتی ها، بی آنکه نشانه ای از خود برجای گذارند، به طرز اسرارآمیزی در آنجا ناپدید شده اند. این منطقه مرگبار که اصطلاحا "مثلث برمودا" یا "مثلث شیطان" نامیده می شود، از شمال به جزیره "برمودا" از باختر به "فلوریدا" و از سوی خاور به نقطه ای از اقیانوس اطلس محدود میشود. حوادث شگفت انگیزی که در این نقطه از عالم اتفاق افتاده، دانشمندان را بر آن داشته است تا در "مثلث برمودا" به مطالعه و کاوش بپردازند و در رابطه با این حوادث، نظریات گوناگون ارائه دهند، ولی این کوشش ها، تا کنون کمکی به حل معما نکرده است.

 


 



ادامه مطلب...
نوشته شده در تاريخ شنبه 10 تير 1391برچسب:, توسط اشرف وزیری |



دیسک های فشرده یا همان CD که امروزه کاربردهای فراوانی در زندگی ما دارند، در سال ۱۹۸۰ به دنیا وارد شدند. ولی چرا دیسک های فشرده ۷۴ دقیقه ای هستند، نه ۶۰ دقیقه ای و نه ۷۰ دقیقه ای !؟ ‏
هفتاد و چهار دقیقه بودن آنها را می توان تقصیر یک مرد ناشنوای آلمانی گذاشت. ‏
شرکت سونی و فیلیپس که آن زمان در حال طراحی استاندارد CD بودند بین اندازه دیسک های فشرده با هم اختلاف داشتند. شرکت فیلیپس به دنبال طراحی دیسک های با قطر ۱۱/۵ سانتیمتر بود و سونی به ۱۰ سانتیمتر بسنده کرده بود. ‏
هر کدام از ۲ استاندارد فوق می توانستند ۶۰ دقیقه از موسیقی استریو با نرخ ۱۶ بیت و با فرکانس ۴۴٫۰۵۶ هرتز را در خود جای دهند. ‏
ولی این مقدار از دید آقای نوریو اهگا کافی نبود. وی که یک تاجر ابزار الکترونیکی در ژاپن بود و برای خوانندگی اپرا هم تعلیم دیده بود، پس از اینکه از کیفیت پایین ضبط صوت سونی به آن شرکت تحت یک نامه شکایت کرد، به استخدام سونی درآمد و پس از گذشت زمان در سال ۱۹۸۲ مدیر شرکت سونی گردید. وی که علاقه خاصی به موسیقی کلاسیک داشت، اصرار داشت که باید سمفونی نهم لودویگ وان بتهوون را بر روی یک دیسک فشرده جای داد. ‏
به گفته فیلیپس : طولانی ترین اجرا ۷۴ دقیقه به طول انجامید … موسیقی که در فستیوال شهر بایروت آلمان در سال ۱۹۵۱ به رهبری ویلهلم فورت ونگلر اجرا گردید را نمی شد در۶۰ دقیقه جای داد. ‏
و این بود سرآغاز دیسکهای ۱۲ سانتیمتری که ۷۴ دقیقه ظرفیت داشتند، استانداردی که متاثر از نوابغ آلمانی و ژاپنی ایجاد شد.

نوشته شده در تاريخ شنبه 10 تير 1391برچسب:, توسط اشرف وزیری |
.: Weblog Themes By LoxBlog :.