آهسته ، پاورچین ، دعا بر لب
سلامی کن
بگو راز دلت را
سر به زیر افکنده ، با نجوا
بسان شعله شمعی
حریم عاشقی ، حرمت شمار ای دوست
شنیدم پرسشی داری
بگو از من چه می خواهی
بگویم کیستی ؟
اینک تو بگشا گوش دل
پروردگارت با تو می گوید :
تو گرما بی توقع گر دهی ، خورشید عالم تاب دنیایی
تواضع گر کنی ، خاکی شوی ، آری زمین پاک زیبایی
تو دریا دل شوی ، دریای مواج خروشانی
تو پهناور شکوه بخششی ، ابری ، ستیغ کوه آزادی
بخوانی گر حدیث عاشقی ، آنگه ملک آیین بیداری
به زیر آری اگر سر را به وقت اوج و پر باری ،
پس انکه بر فرو افتادگان آغوش بگشایی ،
تو هم یک شاخه از زیبا درخت سبز طوبایی
نمانی گر تو در من بودنت ، جاری شوی ، رودی ، تو دریایی
تو ای دردانه عالم
تو خورشیدی ، زمینی ، قله ای ، از جنس دریایی
تو مسجود ملک در عرش بالایی
بخندی گر به روی مردمان
از جنس پاک نوبهارانی
ببخشایی اگر ، آنگه بپوشانی تو عیب مردمان
آری تو ستاری ، تو از اسماء پاک کبریایی
نرنجانی اگر خاطر
نسیمی ، عطر خوشبوی خداوندی
عصایت گر ببلعد مار جهل مردمان
آنگه تو موسایی
تو مرهم گر نهی دردی ، تو عیسایی
به قدرت گر رعایت می کنی موری ، سلیمانی
تو ابراهیم مایی ، گر فرو ریزی بساط مانده ی بت های باطل را
محمد می شوی ، وقتی بخوانی مردمان را سوی ما
آنگه رسول مصطفایی
اگردر جسم دنیایی تو خاکی
به روح پاک خود ، از جنس رب لایزالی
نبینم بسته کس ، اندیشه و دست تو را ، در بند و زندانی
عزیزم با تو می گویم
به خلقت یک جهانی در تو و
آنگه تو جمع هر چه امکانی
تو انسانی
نظرات شما عزیزان: